ضمن اعلام اولین سالگرد تأسیس وبلاگ، عید کریسمس و سال نوی میلادی را تبریک می گویم.
سال گذشته چنین روزهایی بود که مسعود بسیار عزیزم (دوست و شوهر خواهرم) فکری شده بود که »چرا تا به حال تو فکر داشتن وبلاگ نیفتاده ام!»؛ نا آشنایی با اینترنت (همراه با ترس و نگرانی های همیشگیِ مربوط به امور ناشناخته...) مطابق معمول همه مسئولیت را به گردن خانواده ام و اینبار خود وی انداخت.
همواره گفته ام ، آدم بسیار خوشبختی هستم . خداوند بزرگترین گنجهای دنیا را نصیبم کرده است که یکی از آنها داشتن خانواده ی بزرگ و یاریگری است که خارج از هر تعارفی با بزرگواری، حمایت و محبت تک تک افرادش در همه حال تکیه گاهی محکم برایم بوده. باری، وبلاگ به اصطلاح تأسیس شد اما احساسی که در من برانگیخت بسیار شگفت انگیز تر از آن چیزی بود که تصور می کردم . شاید باورتان نشود، خودم را به سان طفلی دبستانی می دیدم که در برابر دفترچه ای تمیز و زیبا قرار گرفته باشد . اما آنچه به شگفتم می آورد این بود که این دفتر سحرآمیز قادر بود خود را در برابر همه ی آدمهای دنیا بگشاید و با دیگرانی را که به سراغش می روند ارتباط برقرار سازد.... و در همینجا بگویم که اگر فرصتِ بودن و به خصوص متفاوت بودن را به یکدیگر می دادیم ، یقیناً هیچگاه قسمت نظرخواهی را «تعطیل» نمی کردم . پیش از بستن در و بوم اش، آن قسمت دیدنی ترین بخش این دفترچه بود . یک جورهایی می شد « قلمروی عمومی » باشد . چیزی که شدیداً بهش نیاز داریم تا حرف زدن و شنیدن را تمرین کنیم ؛ جایی که در آن همه امکان بروز خود را داشته باشند . توجه کنید دوستان می گویم بروز خود ، نه خراب کردن و ویران کردن « همدیگر» ! ( لطفاً بخوانیدش «همی» که «دیگر» یا متفاوت از ماست). باری ، وقتی می گوییم «بروز» ، در واقع به این معناست که انگار چیزی به جهان مان اضافه شده است ؛ مثل «ظهور»! چیزهایی که آزاری به دیگران ندارند و فقط مثل من و شما «هستند»! درست مثل من و شما : «این همه متفاوت از هم ...» ، و با این وجود قابل ارتباط به دلیل «نیاز به بروز خود ...»؛
بهرحال نظرخواهی این دفترچه ی جادویی را هر روز می دیدم و با علاقه و احترامی خاص مطالبی را می خواندم که «شما» نوشته بودید . شمایی که نمی شناختم اما به مطالب نوشته شده در این دفتر علاقه نشان داده بودید. در اینجا می خواهم به حقیقتی اعتراف کنم : هر چند بارها از سوی دوستان و آشنایان بهم گفته می شد که «فلسفه وبلاگ »، نوشتن برای دل خود است ، اما واقعیت این بود که «دل من» فقط زمانی قادر به حرف زدن می شود که « تو و یا شما» را داشته باشد. وانگهی مگر در عالم دلی پیدا می شود که بدون «تو ـ شما» بتپد ، چه رسد به آنکه سخن هم بگوید! اصلا می دانید چیست از نظر من دستگاه خلقت و آفرینش هم بر اساس «ارتباط» و نیاز به بروز به وجود آمده است. «عرفان» را هم به همین دلیل دوست می دارم ، چون به قابلیت های «تو» یی پی برده است که به خلق «من» می انجامد .... و اینرا هم فهمیده ام که آن نوع ارتباطی که بتواند اجازه ی « تو » بودن به دیگری دهد ، در حقیقت کلید وصل به جهانی دیگر را داده است ! جهانی متفاوت از «من» ی که بدون «ارتباط» ، و «تحملِ تفاوت ها» خالی و متروک فقط عمر می گذراند ...
و بالاخره اینکه در اینجا می خواهم از تمامی کسانی که در یکسال سپری شده اجازه دادند تا با آنها ارتباط برقرار سازم و با هنر، اندیشه، احساس و تجربیات شان به این دفتر جادویی جان و ارزش بخشم و بدین ترتیب مطالبی «قابل دار» در معرض دید و تأمل شما «مخاطب عزیز» قرار دهم، رسماً و صمیمانه تشکر کنم. کسانی که مسلماً بی یاری شان، همچون جزیره ای متروک، تنها می ماندم و جادوی دفتر هم باطل می شد .....
در ضمن مایلم در این «تشکر نامه»، از هر شاعر ، هنرمند، نویسنده و اندیشمندی هم که از هنر و اندیشه اش در این دفترچه ، بهره برده ام نام برم؛ اما قبل از هر نامی می خواهم از خواهران دوست داشتنی ام گلناز و آزیتا برای همکاری شان در یافتن عکسها ، قرار دادنشان در صفحه و نیز زحمات فنی وبلاگ تشکری خاص داشته باشم.
چنانچه نام عزیزی را از قلم اندخته ام در همینجا پوزش می خواهم.
یاری گران سال 2010 :
اصغر فرهادی ـ نقد و بررسی فیلم درباره الی .
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/01/blog-post_11.html
فروید و مونه ـ نقد و بررسی تابلوهای زنجیره ای مونه
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/01/1384-1385-209-211.html
بهاریه ـ متنی برای همکاران شهر و خانه در مراسم اختتامیه سال 88
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/03/89-1388.html
گفتگو با حسام الدین نبوی نژاد ( گذر ادبیات ـ شعر)
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010_04_01_archive.html
گفتگو با محمد رحیم اخوت (گذر ادبیات ـ داستان)
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/05/blog-post_12.html
شل سیلور اشتاین ـ نقد و بررسی کتاب درخت بخشنده ، ترجمه هیرمندی
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010_05_01_archive.html
ریچارد کندی ـ نقد وبررسی کتاب کودکان «بگذار پرنده ها آواز بخوانند» ، ترجمه نوشابه امیری
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/06/blog-post_09.html
گفتگو با نوشابه امیری ـ مترجم کتاب کودکان «بگذار پرنده ها آواز بخوانند»
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/06/blog-post_23.html
آنتوان چخوف ـ نقد و بررسی نمایشنامه مرغ دریایی ، ترجمه کامران فانی
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010_06_01_archive.html
گفتگو با کامران فانی ـ مترجم نمایشنامه مرغ دریایی
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/07/blog-post.html
گفتگو با زنده یاد عبدالنبی امامی ـ یکی از پیشکسوتان در عرصه معماری ایران
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/07/blog-post_21.html
گفتگو با فاطمه شاه میوه ( گذر شهر اصفهان ـ تاریخ اجتماعی شهر اصفهان)
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/09/blog-post.html
رضا کیانیان ـ نقد و بررسی کتاب این مردم نازنین
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/09/blog-post_08.html
گفتگو با خانم شهربانو اشتراکی ـ بازنشسته در سوئد
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/09/blog-post_15.html
آنتوان چخوف ـ نقد و بررسی نمایشنامه سه خواهر، ترجمه کامران فانی ، سعید حمیدیان
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/09/blog-post_22.html
گفتگو با مهدی نفیسی ـ رئیس کتابخانه انگلیسی زبان هایدلبرگ آلمان
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010_09_01_archive.html
گفتگو با مهناز گلشن ـ نماینده مالی اداره مهاجرت در نروژ
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/10/blog-post_13.html
آنتوان چخوف ـ نقد و بررسی نمایشنامه باغ آلبالو ، ترجمه سیمین دانشور
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/10/blog-post_20.html
گفتگو با نفیسه نفیسی ( گذر شهر اصفهان ـ نویسنده کتابهای کودکان)
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010_10_01_archive.html
گفتگو با گلناز بنی فاطمی ـ مهاجر مقیم آمریکا
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/11/blog-post_10.html
هانری دوورنوا ـ نقد وبررسی داستان کوتاه «آقا» ، رضا سید حسینی
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/11/blog-post_17.html
هکتور هوگ مونرو (ساکی) ـ نقد و بررسی داستان کوتاه صندوقخانه ، ترجمه رضا سید حسینی
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/12/blog-post.html
ابراهیم حاتمی کیا ـ نقد و بررسی فیلم به رنگ ارغوان
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/12/blog-post_15.html
برایتان سالی خوش، سرشار از سلامتی همراه با سربلندی آرزو می کنم....
با تشکر و احترام
زهره روحی