نمادها و نشانهها در عرصه ورزش: « به بهانة پیروزی تیم سپاهان در لیگ برتر 1389ـ1390»
نوشته زهره روحی
این روزها اصفهانیهای اهل فوتبال از پیروزی «تیم خویش» خوشحالاند. شنیدهام حتا برخی مغازهداران «شیرینی» هم دادهاند. خلاصه گویا حال و هوای شهر اصفهان در برخی نقاط دیدنی بوده که البته من در آنجاها نبودهام که ببینم؛ اما به چشم خود خوشحالی پسر بچههای مدرسهای را دیدهام و همینطور احساس غرورآمیز آنها را وقتی با هم گپی زدیم درباره این پیروزی؛
بهرحال آنان لبخندهای شاد و سرشار از غرورشان را با سخاوت تحویلم میدهند و من با سپاسگزاری از بروز احساس بیشائبهشان، به منشاء درخشندگیِ چشمانشان فکر میکنم. به خورشید قدرتمندی که در شبکهای از ساختار قومی ـ خویشاوندی، به اعضاء گروه خود، «یگانگیِ» غرورانگیز و تعصبوار اعطاء میکند.
به بیانی به جهان اجتماعیِ رابطههایی فکر میکنم که گاه در مقیاسی مبهوتکننده خود را در اشکال متفاوت و گاه حتا غیر قابل باور تولید میکنند: به انواع هویتی که از همین منشاء نورانی میتوانند زاده شوند و قلمروی از روابط را تحت تأثیر خویش قرار دهند....
باری، اما در اینجا یعنی در«شهر اصفهان» و نیز در این موقعیتِ غرورانگیز پیروزمندی، «هوادارِ» تیم سپاهان بودن، یک جورهایی با هوادار تیم پرسپولیس (پیروزی) یا استقلال بودن متفاوت است. چرا که به نظر میرسد، با ماهیتهای متفاوتی مواجه هستیم. هواداران دو تیمِ پرسپولیس و استقلال، در بازیهایی که این دو تیم انجام میدهند، در وهلة نخست خود را به مثابه حامیان و سمپاتهای دو جریان مخالف و همواره رقیب و تنشآمیز اجتماعی تجربه میکنند تا جایی که شاید حتا بتوان گفت گاهی هواداران آنها به مثابه دو حزب سیاسیِ رو در روی هم قرار میگیرند.
حال آنکه تعلق خاطری که هواداران تیم سپاهان و یا ذوبآهن به تیم خود دارند، فاقد ماهیت «حزبی» است، زیرا این دسته از تیمها، ظاهراً به دلیل شهرستانی بودنشان فارغ و آزاد از «رقیب حزبی» به سر میبرند. و برای همین هم کمتر با مسائل به اصطلاح «حاشیه»ای روبرو میشوند.
بنابراین با وام گرفتن از ادبیات جامعهشناسی ورزشِ پییر بوردیو، میتوان گفت تیمهایی مانند سپاهان که در خارج از حاشیة «رقابتهای حزبیِ» ورزش به سر میبرند، هوادارانشان، عملاً خوی و خصلتی غیر «حزبی» پیدا میکنند. و در عوض ریسمانی که آنها را به «تیم »شان پیوند میزند، به لحاظ ماهیتی، نوع عرق محلی پیدا میکنند. و در اینجاست که علیرغم استفاده از نشانه و نماد «رنگ زرد»، این نشانه هرگز به «نماد حزبی» ارتقاء پیدا نمیکند.
و این در حالیست که رنگهای «آبی» و «قرمز» به دلیل ایجاد واکنش در هوادارانِ خود به قلمرو «نمادهای سیاسی» دستیافتهاند. به این معنا که از هستیِ تاریخی ـ اجتماعیِ تنشبرانگیز و معنادار برخوردار شدهاند.
شاید جالب باشد بدانیم امروزه بر همین اساس میتوان بدون هواداری کردن از این یا آن بازیکن و یا حتا خودِ تیم، «آبی» یا «قرمز» بود!
به بیانی، میتوان صرفاً هوادار خودِ باشگاه (استقلال یا پرسپولیس) باشیم. آنهم به دلایلی گوناگون؛ فیالمثل نوستالوژیک: اینکه در دوران جوانیمان، پرسپولیسی یا استقلالی بودهایم (دوستدار بازی حسین کلانی یا ناصر حجازی و یا حسن روشن، و ...)، یا اینکه، با توجه به تبدیل این دو رنگ به نمادهای حزبی ـ رقابتی، میتوان، با کسی که مشکل ارتباطی داریم و هوادار سفت و سخت یکی از این باشگاههاست، رو در رو قرار گرفت و در پس این وضعیت نمادین، مخالفتِ خود با وی را به نوعی ابراز کرد؛ و همچنین دلایل دیگر...
اما از سوی دیگر میخواهیم ببینیم تیم سپاهان در جایگاهِ حاشیهای خود با چه مسائلی روبروست. و یا اینکه اصلاً تحت چه «شرایطی»، تیمی که با وجودیکه حتا به مقام نخست در «لیگ برتر باشگاههای داخلی» راه مییابد، اما همچنان از اقتدار موجود در «میدان رقابتیـحزبی» فوتبال، بینصیب باقی میماند و قادر به فتح جایگاه نمادین سیاسی (در معنای ادبیات جامعهشناسی بوردیویی) نمیشود.
برای درک این مسئله، شاید مناسبتر باشد ابتدا به این نکته توجه کنیم که «حاشیه»ای بودن جایگاه تیم سپاهان و یا تیمهای شهرستانیِ دیگر، نه امری «درونذات» بلکه خود صرفاً پیامد توزیع قدرت و ابزارهای نمادین آن، در قلمرو دیگریست که اینگونه خود را در ساختار ورزشیِ تمرکزگرا ظاهر میکند. یعنی تا وقتی که فیالمثل تصمیمگیری در خصوص پروژههای عمرانی و شهریِ (فرضاً شهر اصفهان)، همراه با کلیة مسائلِ برآمده از «ساختار شهریِ» آن از جمله آموزشی، بهداشتی، اقتصادی و ... ، از سوی مرکزی به نام «شهر تهران» گرفته میشود، (یعنی تهران به منزلة «شهر ـ ارگانِ مدیریت»ی که جملگی منابع قدرت و نمادهای آنرا، طبقهبندی شده در اختیار دارد،) نه فقط ساختار ورزشیِ شهر اصفهان، بلکه فیالمثل ساختار آموزشیِ آن نیز، در حاشیة میدانهای رقابتیِ ورزشی و آموزشی قرار میگیرند.
به عنوان مثال اینکه دانشگاه تهران، و یا دانشگاه شریف و یا بهشتی از نمادهای سیاسی ـ اعتباریای برخوردارند، که فیالمثل دانشگاه اصفهان، فاقد آن است، در وهلة اول، نه به دلیل سطح آموزشی ـ علمیِ آن که این خود نیز وضعی پیامدیست، بل به دلیل جغرافیای سیاسیِ آن است. به معنای صِرف حضور هر یک از دانشگاههای نامبرده در «شهر تهران»، به عنوان «شهری صاحب ثروت و قدرت» با انباشتی از منابع اقتدارساز.
بنابراین «آرم» دانشگاه تهران در بین گروههای علمی، (حتا صرف نظر از سابقة تاریخیِ آن در مبارزات سیاسی با نظام شاهی)، همچون رنگ «قرمز» یا «آبی» در بین هواداران باشگاههای فوتبال، به دلیل محل استقرار خود در تهران، (بهمنزلة شهر انباشت قدرت و ثروت)، فینفسه از «نماد سیاسی» برخوردار است. نمادی که به خودیِ خود کافیست تا سرمایهها و نیز نمادهای فرهنگی ـ علمی (در مورد دانشگاه) و یا مهارت و تکنیک (در مورد باشگاههای ورزشی) را به سوی خود جذب کند....؛
و از سوی دیگر، همین تراکم ثروت و قدرت در شهر تهران، و کششِ اجتنابناپذیر سرمایههای متفاوت به سمت آن، خواهی، نخواهی به ایجاد شرایطی کمک میکند که مکانیزم آن تولید رفتارِ سیاسی (یا رقابتهای پر تنش) در جهت کسب قدرت و ثروت بیشتر است. ناگفته نماند این تمرکز و رقابتِ پر تنش همواره میتواند پیامدهایی از نوع فساد مالی، سیاسی و اقتصادی به همراه داشته باشد.
به معنایی، اینکه میبینیم بحثها و عملکردهایی حتا گاه خشن بین گروههای عضو قلمرو ورزشی (و در اینجا به خصوص فوتبال و باشگاههای صاحب ثروت و قدرت سر میگیرد)، در حقیقت بروز همان «رفتار سیاسیِ» برآمده از انباشت قدرت و ثروت در شهر تهران است. علنی شدنِ رفتاری که به لحاظ خاستگاهی در جهت پویایی خویش عمل میکند: پویا و فعال تا به منظورِ وجودیِ خود که همانا «سهم بیشتر و افزونتر از موقعیت رقیب است» راه یابد.
و از قضا به همین دلیل است که وقتی در قلمرو فوتبال هر یک از دو تیم (قرمز یا آبی) با تیم باشگاهی دیگر، مسابقه میدهند، استراتژیِ هر یک از آنها ، حمایت از تیم ِ مقابلِ رقیب خویش است. حتا اگر آن تیم و باشگاه، متعلق به شهرستان، و باشگاه سپاهان باشد و «نتیجة بازی» هم به بُرد تیم شهر اصفهان تمام شود....؛
بنابراین همانگونه که میبینیم در قلمرو فوتبال ایران، تیمهای باشگاههای پرسپولیس یا استقلال حتا با وجود مدیریت متمرکز و دولتیِ آن، به موقعیتی «فرا شهری ـ محله»ای راه یافتهاند که این امر به خوبی در بازیهای لیگهای برتر خود را نشان میدهد.
باری، اما در شهر اصفهان در غیاب ابزارهای رقابتِ سیاسی در قلمرو فوتبال، ابزارهای اقتصادی با محرکهای محلیگری جایگزین آن میشود. باشگاه فوتبال سپاهان در حال حاضر، بیشتر از آنکه به باشگاه فوتبال در شکل و شمایل مفهوم «حزبی»اش نزدیک باشد به بنگاههای اقتصادی شبیه است. از این رو الگوهای رفتاریِ آن (در غیاب رقیبی حزبی و حافظهای تاریخی،که معمولاً این روزها به شکل شگفتانگیزی به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای سازوکارِ قدرت به کمک رسانهها ساخته میشود) به جای تبعیت از میدان مبارزات رزمی ـ سیاسی، از برنامهریزیهای عقلانیِ بلند مدتِ اقتصادی پیروی میکند: فیالمثل باشگاه سپاهان برنامه ریزی میکند تا در لیگ برتر باشگاههای ایران سال 1389 ـ 1390 جام قهرمانی را به دست آورد؛ به دست میآورد، پیروز میشود و جام قهرمانی را بدون گذر از قلمرو نمادینِ معابر و میدانهای سیاسی وارد شهر اصفهان میکند.
جدا از این تفسیر جامعهشناسانه، دوست دارم، پیروزی تیم سپاهان را تبریک بگویم.
خرداد 1390
نوشته زهره روحی
این روزها اصفهانیهای اهل فوتبال از پیروزی «تیم خویش» خوشحالاند. شنیدهام حتا برخی مغازهداران «شیرینی» هم دادهاند. خلاصه گویا حال و هوای شهر اصفهان در برخی نقاط دیدنی بوده که البته من در آنجاها نبودهام که ببینم؛ اما به چشم خود خوشحالی پسر بچههای مدرسهای را دیدهام و همینطور احساس غرورآمیز آنها را وقتی با هم گپی زدیم درباره این پیروزی؛
بهرحال آنان لبخندهای شاد و سرشار از غرورشان را با سخاوت تحویلم میدهند و من با سپاسگزاری از بروز احساس بیشائبهشان، به منشاء درخشندگیِ چشمانشان فکر میکنم. به خورشید قدرتمندی که در شبکهای از ساختار قومی ـ خویشاوندی، به اعضاء گروه خود، «یگانگیِ» غرورانگیز و تعصبوار اعطاء میکند.
به بیانی به جهان اجتماعیِ رابطههایی فکر میکنم که گاه در مقیاسی مبهوتکننده خود را در اشکال متفاوت و گاه حتا غیر قابل باور تولید میکنند: به انواع هویتی که از همین منشاء نورانی میتوانند زاده شوند و قلمروی از روابط را تحت تأثیر خویش قرار دهند....
باری، اما در اینجا یعنی در«شهر اصفهان» و نیز در این موقعیتِ غرورانگیز پیروزمندی، «هوادارِ» تیم سپاهان بودن، یک جورهایی با هوادار تیم پرسپولیس (پیروزی) یا استقلال بودن متفاوت است. چرا که به نظر میرسد، با ماهیتهای متفاوتی مواجه هستیم. هواداران دو تیمِ پرسپولیس و استقلال، در بازیهایی که این دو تیم انجام میدهند، در وهلة نخست خود را به مثابه حامیان و سمپاتهای دو جریان مخالف و همواره رقیب و تنشآمیز اجتماعی تجربه میکنند تا جایی که شاید حتا بتوان گفت گاهی هواداران آنها به مثابه دو حزب سیاسیِ رو در روی هم قرار میگیرند.
حال آنکه تعلق خاطری که هواداران تیم سپاهان و یا ذوبآهن به تیم خود دارند، فاقد ماهیت «حزبی» است، زیرا این دسته از تیمها، ظاهراً به دلیل شهرستانی بودنشان فارغ و آزاد از «رقیب حزبی» به سر میبرند. و برای همین هم کمتر با مسائل به اصطلاح «حاشیه»ای روبرو میشوند.
بنابراین با وام گرفتن از ادبیات جامعهشناسی ورزشِ پییر بوردیو، میتوان گفت تیمهایی مانند سپاهان که در خارج از حاشیة «رقابتهای حزبیِ» ورزش به سر میبرند، هوادارانشان، عملاً خوی و خصلتی غیر «حزبی» پیدا میکنند. و در عوض ریسمانی که آنها را به «تیم »شان پیوند میزند، به لحاظ ماهیتی، نوع عرق محلی پیدا میکنند. و در اینجاست که علیرغم استفاده از نشانه و نماد «رنگ زرد»، این نشانه هرگز به «نماد حزبی» ارتقاء پیدا نمیکند.
و این در حالیست که رنگهای «آبی» و «قرمز» به دلیل ایجاد واکنش در هوادارانِ خود به قلمرو «نمادهای سیاسی» دستیافتهاند. به این معنا که از هستیِ تاریخی ـ اجتماعیِ تنشبرانگیز و معنادار برخوردار شدهاند.
شاید جالب باشد بدانیم امروزه بر همین اساس میتوان بدون هواداری کردن از این یا آن بازیکن و یا حتا خودِ تیم، «آبی» یا «قرمز» بود!
به بیانی، میتوان صرفاً هوادار خودِ باشگاه (استقلال یا پرسپولیس) باشیم. آنهم به دلایلی گوناگون؛ فیالمثل نوستالوژیک: اینکه در دوران جوانیمان، پرسپولیسی یا استقلالی بودهایم (دوستدار بازی حسین کلانی یا ناصر حجازی و یا حسن روشن، و ...)، یا اینکه، با توجه به تبدیل این دو رنگ به نمادهای حزبی ـ رقابتی، میتوان، با کسی که مشکل ارتباطی داریم و هوادار سفت و سخت یکی از این باشگاههاست، رو در رو قرار گرفت و در پس این وضعیت نمادین، مخالفتِ خود با وی را به نوعی ابراز کرد؛ و همچنین دلایل دیگر...
اما از سوی دیگر میخواهیم ببینیم تیم سپاهان در جایگاهِ حاشیهای خود با چه مسائلی روبروست. و یا اینکه اصلاً تحت چه «شرایطی»، تیمی که با وجودیکه حتا به مقام نخست در «لیگ برتر باشگاههای داخلی» راه مییابد، اما همچنان از اقتدار موجود در «میدان رقابتیـحزبی» فوتبال، بینصیب باقی میماند و قادر به فتح جایگاه نمادین سیاسی (در معنای ادبیات جامعهشناسی بوردیویی) نمیشود.
برای درک این مسئله، شاید مناسبتر باشد ابتدا به این نکته توجه کنیم که «حاشیه»ای بودن جایگاه تیم سپاهان و یا تیمهای شهرستانیِ دیگر، نه امری «درونذات» بلکه خود صرفاً پیامد توزیع قدرت و ابزارهای نمادین آن، در قلمرو دیگریست که اینگونه خود را در ساختار ورزشیِ تمرکزگرا ظاهر میکند. یعنی تا وقتی که فیالمثل تصمیمگیری در خصوص پروژههای عمرانی و شهریِ (فرضاً شهر اصفهان)، همراه با کلیة مسائلِ برآمده از «ساختار شهریِ» آن از جمله آموزشی، بهداشتی، اقتصادی و ... ، از سوی مرکزی به نام «شهر تهران» گرفته میشود، (یعنی تهران به منزلة «شهر ـ ارگانِ مدیریت»ی که جملگی منابع قدرت و نمادهای آنرا، طبقهبندی شده در اختیار دارد،) نه فقط ساختار ورزشیِ شهر اصفهان، بلکه فیالمثل ساختار آموزشیِ آن نیز، در حاشیة میدانهای رقابتیِ ورزشی و آموزشی قرار میگیرند.
به عنوان مثال اینکه دانشگاه تهران، و یا دانشگاه شریف و یا بهشتی از نمادهای سیاسی ـ اعتباریای برخوردارند، که فیالمثل دانشگاه اصفهان، فاقد آن است، در وهلة اول، نه به دلیل سطح آموزشی ـ علمیِ آن که این خود نیز وضعی پیامدیست، بل به دلیل جغرافیای سیاسیِ آن است. به معنای صِرف حضور هر یک از دانشگاههای نامبرده در «شهر تهران»، به عنوان «شهری صاحب ثروت و قدرت» با انباشتی از منابع اقتدارساز.
بنابراین «آرم» دانشگاه تهران در بین گروههای علمی، (حتا صرف نظر از سابقة تاریخیِ آن در مبارزات سیاسی با نظام شاهی)، همچون رنگ «قرمز» یا «آبی» در بین هواداران باشگاههای فوتبال، به دلیل محل استقرار خود در تهران، (بهمنزلة شهر انباشت قدرت و ثروت)، فینفسه از «نماد سیاسی» برخوردار است. نمادی که به خودیِ خود کافیست تا سرمایهها و نیز نمادهای فرهنگی ـ علمی (در مورد دانشگاه) و یا مهارت و تکنیک (در مورد باشگاههای ورزشی) را به سوی خود جذب کند....؛
و از سوی دیگر، همین تراکم ثروت و قدرت در شهر تهران، و کششِ اجتنابناپذیر سرمایههای متفاوت به سمت آن، خواهی، نخواهی به ایجاد شرایطی کمک میکند که مکانیزم آن تولید رفتارِ سیاسی (یا رقابتهای پر تنش) در جهت کسب قدرت و ثروت بیشتر است. ناگفته نماند این تمرکز و رقابتِ پر تنش همواره میتواند پیامدهایی از نوع فساد مالی، سیاسی و اقتصادی به همراه داشته باشد.
به معنایی، اینکه میبینیم بحثها و عملکردهایی حتا گاه خشن بین گروههای عضو قلمرو ورزشی (و در اینجا به خصوص فوتبال و باشگاههای صاحب ثروت و قدرت سر میگیرد)، در حقیقت بروز همان «رفتار سیاسیِ» برآمده از انباشت قدرت و ثروت در شهر تهران است. علنی شدنِ رفتاری که به لحاظ خاستگاهی در جهت پویایی خویش عمل میکند: پویا و فعال تا به منظورِ وجودیِ خود که همانا «سهم بیشتر و افزونتر از موقعیت رقیب است» راه یابد.
و از قضا به همین دلیل است که وقتی در قلمرو فوتبال هر یک از دو تیم (قرمز یا آبی) با تیم باشگاهی دیگر، مسابقه میدهند، استراتژیِ هر یک از آنها ، حمایت از تیم ِ مقابلِ رقیب خویش است. حتا اگر آن تیم و باشگاه، متعلق به شهرستان، و باشگاه سپاهان باشد و «نتیجة بازی» هم به بُرد تیم شهر اصفهان تمام شود....؛
بنابراین همانگونه که میبینیم در قلمرو فوتبال ایران، تیمهای باشگاههای پرسپولیس یا استقلال حتا با وجود مدیریت متمرکز و دولتیِ آن، به موقعیتی «فرا شهری ـ محله»ای راه یافتهاند که این امر به خوبی در بازیهای لیگهای برتر خود را نشان میدهد.
باری، اما در شهر اصفهان در غیاب ابزارهای رقابتِ سیاسی در قلمرو فوتبال، ابزارهای اقتصادی با محرکهای محلیگری جایگزین آن میشود. باشگاه فوتبال سپاهان در حال حاضر، بیشتر از آنکه به باشگاه فوتبال در شکل و شمایل مفهوم «حزبی»اش نزدیک باشد به بنگاههای اقتصادی شبیه است. از این رو الگوهای رفتاریِ آن (در غیاب رقیبی حزبی و حافظهای تاریخی،که معمولاً این روزها به شکل شگفتانگیزی به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای سازوکارِ قدرت به کمک رسانهها ساخته میشود) به جای تبعیت از میدان مبارزات رزمی ـ سیاسی، از برنامهریزیهای عقلانیِ بلند مدتِ اقتصادی پیروی میکند: فیالمثل باشگاه سپاهان برنامه ریزی میکند تا در لیگ برتر باشگاههای ایران سال 1389 ـ 1390 جام قهرمانی را به دست آورد؛ به دست میآورد، پیروز میشود و جام قهرمانی را بدون گذر از قلمرو نمادینِ معابر و میدانهای سیاسی وارد شهر اصفهان میکند.
جدا از این تفسیر جامعهشناسانه، دوست دارم، پیروزی تیم سپاهان را تبریک بگویم.
خرداد 1390