۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

گذر فعالیت ها و مشاغل : رئیس کتابخانه انگلیسی زبان هایدلبرگ



گذر فعالیت های اجتماعی و مشاغل
3.گفتگو با آقای دکتر مهدی نفیسی (رئیس کتابخانه انگلیسی زبان هایدلبرگ)

زهره روحی : آقای دکتر مهدی نفیسی عزیز از اینکه دعوت به مصاحبه را پذیرفتید سپاسگزارم . لطفا خودتان را معرفی کنید و نیز بفرمائید که در کدام کشور ساکن هستید ، چه مدت است که آنجا زندگی می کنید و شغل شما چیست ؟

مهدی نفیسی : با سلام و ممنون از اظهار لطف شما در انجام این مصاحبه. من متولد اصفهان هستم و در محله دروازه دولت اصفهان در سال 1328 شمسی متولد شدم. دوره دبستان خود را در "مدرسه نمونه" گذراندم و سپس به دبیرستان "سعدی" رفته سیکل اول را در آنجا گذرانده و بعداً برای سیکل دوم به "دبیرستان حک
یم سنائی" رفتم و از همانجا هم دیپلم دبیرستانم را گرفتم. در امتحانات کنکور در رشته "زیست شناسی" دانشگاه اصفهان قبول شدم و یک سمستر هم به این دانشگاه رفتم. بعداً تصمیم گرفتم امتحان اعزام به خارج داده و رهسپار آمریکا برای ادامه تحصیل شوم. سال اول و دوم را در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس درس "مردم شناسی" خواندم و سپس به دانشگاه اوکلاهما در نورمن منتقل شدم و در آنجا درجه لیسانس و فوق لیسانسم را در همین رشته گرفتم و مدتی قبل از انقلاب به ایران بازگشتم. چند سال بعد از انقلاب به آلمان جهت ادامه تحصیل و گرفتن دکترا در رشته مردم شناسی آمدم و دوره دکترا را در دانشگاه هایدلبرگ طی کرده و دکترایم را در سال 1990 دریافت کردم. مدت هفت سال به صورت حق التدریسی در دانشگاه های مختلف آلمانی و انگلیسی زبان تدریس کردم و اکنون مدت 16 سال است که به عنوان رئیس کتابخانه انگلیسی زبان شهر هایدلبرگ آلمان و مشاور تحصیلی دانشجویان مشغول کار هستم. من حدود 25 سال است که در این کشور زندگی می کنم و دارای همسر و یک دختر 27 ساله هستم.

روحی : اگر ممکن است درباره شغلتان توضیح مختصری بفرمائید .

نفیسی : همانطور که گفتم شغل فعلی من سرپرستی کتابخانه انگلیسی زبان شهر است و در ضمن حدود 30 در صد آن در ارتباط با مشاوره تحصیلی دانشجویان است. در شهر هایدلبرگ سه کتابخانه بزرگ عمومی وجود دارد: یکی کتابخانه علمی دانشگاه شهر است که بیش از 2 میلیون کتاب و سایر وسائل ارتباط جمعی دارد، دیگری کتابخانه آلمانی زبان شهر است که بیشتر یک کتابخانه عمومی برای همه کس است و آخری کتابخانه انگلیسی زبان شهر است که حدود 20 هزار کتاب دارد و البته فیلم های مستند و سینمائی و اسلاید و لوح های صوتی و غیره نیز دارد که هر کس از هر گروه سنی و سلیقه ای می تواند با عضویت در این کتابخانه کتاب و دی وی دی فیلم قرض کند. شغل من چند جانبه و چند بعدی است و وظایف مختلفی را در بر می گیرد. علاوه بر مدیریت فرهنگی کتابخانه، در راستای گسترش بخش کودکان کتابخانه ما برنامه هائی داریم برای کودکان و نوجوانان که به صورت مرتب برگز
ار می شود و شامل کنسرت ها، نمایشنامه ها و قصه گوئی های برای کودکان است. بسیاری از کودکانی که امروزه در آلمان بزرگ می شوند دو زبانه هستند و ما نیز سعی می کنیم که برنامه های کودکان را بیشتر به صورت دو زبانه، یعنی انگلیسی/آلمانی، برگزار کنیم. قسمت دیگر کار این کتابخانه مشاوره تحصیلی برای دانشجویان و یا دانش آموزانی است که قصد ادامه تحصیل و یا کار در کشورهای انگلیسی زبان دارند و ما به آنان کمک می کنیم در جهت یافتن مدرسه و یا دانشگاه مناسب سلیقه و علائقشان، در جهت چگونگی نوشتن درخواست برای کار و یا تحصیل، و اطلاعات مفیدی به آنها میدهیم در مورد رشته های مختلف تحصیلی و چگونگی بورس تحصیلی و گرفتن ویزا برای کشور مورد درخواست. در کنار آن تعدادی برنامه مرتب دو ساعته داریم که با دعوت کردن متخصصین مربوطه، دانشجویان و دانش آموزان را در مورد موضوعات مورد علاقه شان مربوط به تحصیل و کار و غیره مطلع می کنیم. البته لازم به توضیح است که این کتابخانه تنها وظایف "کتابخانه ای" خودش را انجام نمی دهد، یعنی تنها محلی باشد برای قرض کتاب و یا فیلم، بلکه در کنار آن برنامه های دعوت از نویسندگان و متفکران اروپائی و به خصوص انگلیسی زبان را دارد و همچنین بسیاری از برنامه اجتماعی مانند بحث آزاد به زبان انگلیسی، نشان دادن ویدیو فیلم های مستند و بحث پیرامون آنان، جلسات مرتب کتاب خوانی به زبان انگلیسی، و باشگاه مخصوص زنان، که همگی اینها از جمله فعالیت های این کتابخانه است.

روحی : تا آنجا که اطلاع دارم شما محقق هم هستید و اگر اشتباه نکرده باشم آخرین کتاب چاپ شده تان در ایران « از طبابت تا تجارت » است ، آیا در آلمان در زمینه شغلی تان ، کاری تحقیقی انجام داده اید ؟ مسلما شما به تجربیات جالبی دست یافته اید ، آیا قصد دارید آنها را به چاپ برسانید؟

نفیسی : بله من در کنار کار پر مشغله ای که دارم سعی می کنم که به علاقه شخصی خودم که همان پژوهش و تحقیق در رشته مرم شناسی است نیز برسم. تاکنون سه کتاب منتشر کرده ام که اولی به زبان آلمانی است بنام "بازار و روحانیت در انقلاب ایران" که در واقع تز دکترای من است که از طرف "موسسه شرق شناسی آلمان" در سال 1993 چاپ شده است و اکنون یکی از کتب دانشگاهی است که در دانشگاه های آلمان تدریس می شود. این کتاب به بررسی رابطه بازاریان با روحانیت در طول 20 سال، یعنی از سال های 40 تا سال های 60 می پردازد، و چون در این زمینه یک مطالعه مردم شناسی از تضاد ها و پیوندی های این رابطه است و در این زمینه واقعاً "پژوهشهای میدانی" که سودمند و مفید باشند کمتر منتشر شده است، با استقبال دانشگاهیان روبرو شد. بخصوص که تز اصلی آن هم این است که نشان دهد بر خلاف جوامع غربی (که مثلاً احزاب و سازمان های صنفی و سیاسی نقش مهمی در دگرگونی های اجتماعی دارند)، شبکه های غیر رسمی ارتباط اجتماعی مثلاً در آن زمان هیئت های صنفی بازار و هیئت های مذهبی و غیره چه نقش مهمی در ارتباط با پیوند بازار و روحانیت داشته اند، و در تغییرات اجتماعی چه نقشی را بازی کرده اند.
دو کتاب دیگری که به زبان فارسی و در ایران چاپ شده اند، یکی کتاب "نبض حیات" است که در سال 1381 و دیگری کتاب "از طبابت تا تجارت" است که در سال 1386 در تهران چاپ شده است. کتاب اول در مورد زندگانی پدرم دکتر ابوتراب نفیسی است که در حقیقت من به همراه نسرین نفیسی ویراستاران آن بوده ایم و من مقدمه ای 20 صفحه ای در مورد علم پزشگی سنتی و علم جدید در آن نوشته ام. کتاب دوم در واقع سرگذشت یک بازاری سنتی اصفهانی است که علاقمند به مطالعه علم طب می شود و شرح کوشش های او، از خلال خاطرات نوشته شده او به قلم خودش است، که چگونه او بالاخره طبیب می شود. و دوباره در دوره امن رضا شاهی به تجارت، ولی این بار تجارت کلان، روی می آورد. خوب علاقه من در تدوین این دو کتاب از این ناشی می شود که نشان دهم چگونه مدرنیته یواش یواش این بافت سنتی جامعه را شکسته است و جای خودش را در زندگی درونی خانواده ها باز کرده است. البته بجای کلی گوئی و نظری صحبت کردن در مورد سنت و مدرنیته، ترجیح میدهم که این پدیده را از قبل بیوگرافی دو نفر و خانواده شان نشان دهم. در واقع یک نوع "مطالعه مشخص میدانی" است و میتوان این کار آخر را در واقع یک نوع اتنوگرافی یک خانواده سنتی اصفهانی قلمداد کرد.
من تعدادی مقاله پژوهشی هم به زبان های انگلیسی و فارسی و آلمانی منتشر کرده ام که در نشریات مختلف و یا به صورت آن لاین منتشر شده اند.

روحی : به شغل تان چگونه نگاه می کنید ، این شغل تا چه اندازه با روحیه و خلق و خوی شما هماهنگی دارد ، آیا ممکن است کمی درباره مشکلات و محسنات این شغل بگوئید .

نفیسی : من واقعاً به "تقدیر" اعتقاد ندارم ولی در مورد شغل خودم که فکر می کنم نمی توانم این نکته را باز گو نکنم که زندگی من، شاید مثل هر کس دیگری، با بندهائی نامرئی به صورت نا خودآگاه به گذشته وصل شده است. مثلاً همین شغل کتابخانه ای مرا در نظر بگیرید: خوب، چه شد که من در این محیط جدید سر از کتاب و کتابخانه در آوردم؟ نمیدانم ولی وقتی دقت می کنم می بینم که این با فعالیت ها و علایق کودکی ام بی ارتباط نبوده است. از همان کوچکی کارهای کتابخانه ای علاقه مرا به خود جلب کرده بود. من در خانواده بزرگی به دنیا آمده بودم و دارای تعداد زیادی عمو بودم و بیشتر این عموها هم به ابتکار خود یک کتابخانه خانوادگی را درست کرده بودند که به بچه های فامیل کتاب قرض می دادند. این کتابخانه "ابن سینا" از آنان به ارث به ما رسید و من نیز خیلی علاقمند شدم و در گوشه حیاط پدری، اتاقی را به این کتابخانه اختصاص دادیم. روش این طور بود که هرکس از بچه های فامیل که کتابی می خرید، پس از خواندن، این کتاب را به کتابخانه اهدا می کرد و در مقابل آن، حق داشت که کتاب دیگری قرض کند. من دفترچه ای داشتم که اسم قرض کننده به همراه تاریخ قرض کردن کتاب را در آن می نوشتم و بچه ها را نیز طبق سنت متداول در فامیل تشویق به کتاب خواندن می کردم. بعد ها در دوره جوانی حدود یک ماهی صرف کردم تا کتب کتابخانه پدری را شماره گذاری کنم. خوب حالا من بعد از مدتی از آلمان سر در آورده ام، در محیطی که در اول کاملاً بیگانه و غریبه بود، و دوباره دارم در یک کتابخانه کار می کنم. اسم این را چه می توان گذاشت؟ تصادف، اتفاق و یا تقدیر؟
البته شغل مدیریت یک کتابخانه با آن زمان که ما در خانواده کتابخانه ای تاسیس کرده بودیم از زمین تا آسمان تغییر کرده است و در حال حاضر یک چالش بزرگ در مقابل کتابخانه ها مطرح است: مسئله جهانی شدن ارتباطات و بویژه نقش مرکزی اینترنت در این زمینه. امروزه واقعاً میتوان از وجود یک بحران در امر کتابخانه ها و کتابداری صحبت کرد.این بحران می رود که از وجود کتابخانه ها یا یک موجود دیناسوری و قدیمی که دیگر بدرد کار امروز نمی خورد بسازد، و یا چنانچه آنان به همراه شرایط جدید محیطی، وظایف خود را تغییر دهند، به صورت موسساتی با وظایف نوین در آیند و بتوانند به زندگی خود ادامه دهند. این چالش البته شامل کار کتابخانه ها فقط نیست، بلکه مسئله کتاب و چاپ آن را نیز در بر می گیرد و از این جهت بخش عرضه کنندگان کتاب، یعنی ناشران را نیز در بر می گیرد. مسئله این است که در دنیای امروز کتاب به صورت چاپی و نوشتاری آن اکنون با یک چالش بزرگ روبروست. همانطور که می دانید از طرف شرکت های بزرگ عرضه کننده خدمات اینترنت مانند گوگل، بخش بزرگی از کتب جهان در حال دیجیتال شدن است و تاکنون چندین میلیون آن توسط این شرکت انجام شده است و الباقی نیز علیرغم شکایت های حقوقی و غیره در حال انجام است. اکنون دو شرکت بزرگ عرضه کتاب به صورت دیجیتالی هستند، یکی کامپیوتر "کندل" آمازون و دیگری "آی پاد" شرکت اپل که به تازگی وارد بازار شده است. این دستگا ه کامیپوتری که قیمت آن اکنون از 350 تا 700 یورو است از طریق اینترنت کتب بسیاری را به صورت دیجیتالی در خود ذخیره دارد و یا می تواند ذخیره کند، و از همان صفحه کامپوتر این کتب قابل رویت و خواندن هستند.
نکته دیگر اینکه بخش بزرگی از نوجوانان و جوانان دیگر علاقمند به خواندن کتاب نیستند. این موضوع اساساً مربوط به این فرهنگ و یا آن فرهنگ نیست، بلکه بخشی از فرهنگ جهانی جوانان است. علاقه آنان به کتاب بسیار کم است و این را من از تجربه شخصی خودم هر روز می بینم، وقتی که برای دانش آموزان مدارس تور کتابخانه ای می گذارم و آنان را جهت معرفی کتابخانه دعوت می کنم، متوجه می شوم که پس از صحبت من، آنهاعلاقه چندانی به کتاب نداشته بلکه به سرعت سراغ کامپیوترهای کتابخانه می روند که با اینترنت "بازی" کنند! در نتیجه در اینجا ما متوجه یک فاصله سنی در میان کتابخوان هایمان می شویم: از یک طرف بخش کودکان کتابخانه بسیار فعال است و مادران و پدران زیادی می آیند که برای کودکان کتاب و فیلم بگیرند و کودکان نیز با علاقه کتاب می خوانند. از طرف دیگر هم بزرگسالان را داریم، مثلاً خانم های خانه دار و یا دانشجویان رشته های مختلف، و یا مهمان هائی که زبان آلمانی نمی دانند و تازه به شهر هایدلبرگ آمده اند. همه اینها کم و بیش مراجعه کننده ما هستند، مثلاً گروه سنی بین 25 سال به بالا. ولی در گروه سنی نوجوانان و جوانان پائین 25 سال، متوجه می شویم که علاقه چندانی به کتابخانه و کتاب ندارند. خوب چالش اول این است که چگونه این گروه سنی را علاقه مند به کتاب کنیم؟ چه تدبیرها و ترفندهائی باید اتخاذ کرد که این گروه سنی علاقمند به کتاب شود. آیا اصلاً بایستی اصرار به این کار داشت؟ چرا اصلاً جوانان بایستی کتاب بخوانند؟
نکته بعدی این است که آنچه اعتبار کتاب و کتابخانه ها را از کار می اندازد این انقلاب دیجیتالی است که اکنون وارد مرحله دوم خود شده است. نسل اول کامپیوتر ها اکنون برچیده می شود و جای خود را به نسل دوم می دهد. اکنون یک انقلاب بزرگ تری از "انقلاب گوتنبری" در راه است که اثرات همه جانبه تری خواهد داشت. نسل اول اینترنت که به صورت دسترسی به اینترنت و درست کردن وب سایت و غیره بود دیگر کاربردی ندارد. نسل دوم اینترنت که به نام "وب 2" در مقابل "وب 1" معروف است بیشتر نرمش پذیر است، حالت جامد و یک طرفه و نرمش نا پذیری نسل قبل خود را ندارد. در این نسل ، علاقه مخاطب و چگونگی رابطه با او و دخالت دادن در تصمیم گیری ها مد نظر است. برای همین هم بیشتر روی رابطه فعال نویسنده و مخاطب تکیه می شود و به مخاطب نیز این امکان داده می شود که نظر خود را بازگو کند و در آنچه در حال خلق شدن و آفرینش است شرکت کند. برای مثال شما فیس بوک، تویتر و وبلاگ های مختلف را در نظر بگیرید. اینها از نسل جدید وب 2 هستند و در این جهت جهان دیجیتالی به سرعت در حال پیشرفت است و هر روز متاع جدیدی به بازار می آید که دگرگونی های دیجیتالی را بسیار بیشتر می کند. شما می دانید که بعد از کشور چین و هند که به ترتیب پر جمعیت ترین کشورهای جهان هستند، بعد از این دو کشور حدس می زنید کشور سوم از نظر ازدحام جمعیت در کجا قرار دارد؟ اکنون کشور بدون مرز و در و پیکر "فیس بوک" شهروندانی حدود 300 میلیون دارد، یعنی رتبه سوم در جهان، و این شبکه اجتماعی می تواند خیلی در زندگی روزمره ما، نوع ارتباط ما با جهان هستی و با دیگران اثر مستقیم بگذارد. خوب همه این "انقلاب نسل دو دیجیتالی" رفته رفته روی کارکرد کتابخانه ها اثر گذاشته و آنان را با بحران روبرو کرده است.
من خود در حال حاضر سرپرست پروژه ای هستم در کتابخانه خودمان، که به همراه یک گروه از کار آموزان انگلیسی و آلمانی و اروپائی، می خواهیم ببینیم که این اثرات دیجیتالی در کار کرد کتابخانه در ده سال آینده چه خواهد بود، تا بتوانیم تغییراتی را درجهت اهداف و کار کرد کتابخانه انجام دهیم و آنرا از زیست دیناسوری آن که عنقریب است نجات دهیم. بر اساس مطالعه پژوهشی از طرف سرپرست کتابخانه دانشگاه توبینگن آلمان، که چند مدت قبل منتشر شد، در آلمان و کتابخانه هایش دگرگونی های زیادی در حال وقوع هستند: او پیش بینی کرده بود که در سال 2010، یعنی امسال، حدود 90 در صد کتب مرجع در کتابخانه دیجیتالی خواهند بود، حدود 100 در صد مجلات و روزنامه ها نیز، حدود 100 در صد از کتب مرجع بیوگرافی و حدود 75 در صد از کتب علمی (فیزیک، شیمی، بیولوژی ...). خوب این اتفاق به اینجا انجامیده است که مثلاً در همین چند ماه قبل کتابخانه فیزیک دانشگاه هاروارد بارو بنه اش را جمع کرد و تنها کتب دیجیتالی به روز شده را به دانشجویان خود عرضه کرد. بدیهی است که در زمینه ادبیات و علوم انسانی این اتفاقات سرعتی بطئی دارد ولی هم اکنون در حال وقوع است. بنابراین کتابخانه چاره ای ندارند که بخش بزرگی از کتب خود را به صورت دیجیتالی عرضه کنند و بسیاری از کتب نوشتداری خود را هم به علت کمبود جا و هم به علت کمبود خواننده منظم، در انبارها جای دهند و یا ببخشد.
خوب من نمی خواهم با این آینده نگری ها، که بسیار هم مهم هستند، سر شما را درد بیاورم ولی این موضوع اکنون بزرگترین چالشی است که از نظر شغلی در مقابل من قرار دارد واین موضوع برای من جالب است. من یواش یواش دارم به راه حلی نزدیک می شوم که فکر می کنم شاید آینده کتابخانه ها این طور رقم خواهد خورد: یعنی کتابخانه ها اکنون بایستی بیشتر به صورت محل تجمع اجتماعات در آیند وبه فعالیت های اجتماعی متنوعی دامن زنند و خود را بیشتر و بیشتر با فرهنگ سلامتی و به اصطلاح انگلیسی زبان ها wellness در آمیزند! که خود قصه دراز دیگری است. بگذارید در مورد روند آینده کتابخانه و همچنین ناشران در بحث دیگری صحبت کنیم.

روحی : از آنجا که شغل شما ، کاری فرهنگی و ارتباطی به حساب می آید ، آیا ایرانی بودن شما به لحاظ فرهنگی می تواند در نحوه ارائه ی کارتان اثر گذار باشد ؟ آیا تجربه ای از این بابت دارید ؟

نفیسی : خوب به طور غیر مستقیم مسلم است که ایرانی بودن من بر کارم اثر گذار است. ببینید ما ایرانی ها دارای خصلت های فرهنگی متفاوتی از آلمانی ها هستیم. در مقام مقایسه با نوع اجتماعی شدن آلمانی ها، این خصلت ها برخی منفی هستند، برخی مثبت. مثلاً یک خصلت مثبت آلمانی ها که من هم دوست دارم و هم دوست ندارم! خردگرائی و قانون پذیری آنان است. ما ایرانی ها بیشتر احساسات و عشق زود گذر خود را در ارزیابی پدیده ها مد نظر داریم تا عقل و خرد خود را و در عین حال از همان کوچکی یاد گرفته ام که قانون گریز باشیم! در عین حال جنبه مثبت و خوب فرهنگ ما آن است که خیلی اهل مکالمه هستیم، ساده و راحت رابطه برقرار می کنیم و زود خودمانی می شویم. خوب در مقابل افراد آلمانی، بخصوص مردهایشان، که خیلی مشگل دارند برای رابطه بر قرار کردن و شروع یک مکالمه ابتدائی ساده، این خصلت خوبی است! و همین طور چون کار من نیز بسیار اجتماعی است و سر کار روزمره من با افراد متنوعی است که از پیش زمینه های اجتماعی متفاوتی میآیند و یا اقوام مختلفی هستند، دوستانه برخورد کردن و باز بودن و نرمش پذیری در ارتباطات مهم است. خوب، می توان گفت که در این زمینه و یا شاید زمینه های دیگر رفتاری، ایرانی بودن من نکته مثبتی بوده است. من مثال های بیشماری دارم از برخورد کتابخوان ها با همکاران من، که بعضی اوقات نوع روبروئی نرمش ناپذیر و غیر دوستانه و عقلانی همکار آلمانی ام باعث دردسر شده است و بحرانی ایجاد کرده است. من سعی کرده ام با آن رفتار حساس (از نظر درک کردن احساس و نیاز های دیگران) و با عشق به انسان ها، که از خانواده ام و نحوه بزرگ شدنم به من ارث رسیده است، مسائل بحرانی را جوری حل کنم! تا چه حد موفق بوده ام می بایستی از همکاران و مراجعه کننده‌ های ما بپرسید.

روحی : شما مدت زمان زیادی است که در آلمان بسر می برید از اینرو در جایگاه و شرایط خودتان ، شناختی واقعی و دست اول از این جامعه دارید ، با توجه به این شناخت ، در حال حاضر مهمترین مشکل جامعه آلمان در رابطه با مهاجران را در چه می دانید ؟

نفیسی : در پاسخ به سئوال شما من می خواهم اول از خودمان شروع بکنم و سئوال کنم مهمترین مشکلی که ما ایرانی ها، و یا بطور عام مهاجرین، با این جامعه دارند در چیست؟ و جوابش نیز شاید خیلی غیر مترقبانه ساده باشد: درتصور خودمان از خودمان. ما با تعریف خودمان از خودمان است که رابطه خود را با این جامعه تعیین می کنیم. به همین جهت مهم است که در درجه اول به خودمان به عنوان یک آدم خارجی که وارد این جامعه شده است نگاه نکنیم، بلکه بعنوان انسانی نگاه کنیم که حالا دست تقدیر و یا تصمیم فردی ما را به این ور دنیا انداخته است، ولی بهر حال مانند سایر مردم این سرزمین در درجه اول یک انسان هستیم و از حقوق شهروندی و انسانی برخوردار باید باشیم. بسیاری از افراد مهاجری که اینجا می آیند، در برخورد با مشکلاتی که محیط جدید و برخورد بومی های این سرزمین برای آنان به ارمغان می آورد، خودشان نیز با تصوراتی که از خود دارند، یعنی خود را یک آدم دست دوم که دارای حقوق درجه دومی است تصور می کنند، که خود را بعنوان یک خارجی تصور می کنند، عملاً با این بینش راه را باز می کنند که در تمام مدت فاصله بگیرند از آلمانی ها و هی "ایرانی" در مقابل "آلمانی" بکنند. این طرز بینش عملاً کمکی به رفع مشکلات هر فرد تازه وارد با محیط جدید نمی کند، بلکه با فاصله گرفتن، خیلی آسان و براحتی به "سپر بلا کردن" آلمانی ها می پردازد و بسیار آسان، حتی مشکلاتی که ناشی از ضعف ها و ناتوانی های خودش است را به پای دیگری می نویسد. نتیجه آن این می شود که همیشه فرد مهاجر به عنوان آدم "کوچک" شهر وند دومی در این جامعه بماند و در عین حال توقعات و انتظارات غیر واقع بینانه ای از مردم این سرزمین داشته باشد. اگر بنا باشد که من مهاجر همیشه در ته ذهنم و در برخورد با رفتارهای روزمره در محیطم همه اش مرز بندی "ایرانی" و "آلمانی" کنم، نا چاراً همیشه بعنوان یک آدم خارجی باقی می مانم. همیشه سطح توقع ام از "آن دیگران" بالا است و همه کاستی ها و ضعف های محیط را نیز به پای "آن دیگری " می نویسم. بنابراین نتیجه این می شود که یا یک آدم نق نقو و از خود راضی می شوم که ایراد را تنها در دیگری می بینم، و دیگر آنکه هیچ احساس مسئولیتی نیز در قبال این محیط و عوض کردن آنچه که من دوست ندارم نمی کنم. این درست به نظر من "دامی" است که نه تنها ما ایرانیان، بلکه بسیاری از گروهای اقلیت و یا مهاجر دیگر نیز در آن می افتند. برای اینکه بعنوان شهروند درجه دوم در این جامعه نباشیم، می بایستی در اول ورود دو کار را حتماً انجام دهیم: در درجه اول زبان این سرزمین را تا آنجائی که در حد امکانات ما است با جدیت یاد بگیریم. و در درجه دوم قوانین این مملکت را و در رابطه با مهاجرین و شهروندان فراگیریم تا بتوانیم به حقوق خود آگاه باشیم.
نکته دیگر در ارتباط با هویت است: این درست است که نیاز داشتن یک هویت بعنوان یک "ایرانی" درست در زمانی اتفاق می افتد که من از ایران خارج شده ام و به سرزمین دیگری پرتاب شده ام و درست در رابطه با این "فاصله گرفتن" از سرزمین و مردمان خود، و در مرزبندی با هویت آن "دیگری" است که هویت من برای من به صورت آگاهانه شکل می گیرد و مطرح می شود. برای من تجربه زیستن برای مدت نسبتاً طولانی در سرزمین خارج از ایران این امتیاز را داشته است که بیشتر و بیشتر به هویت ایرانی بودن خود پی ببرم. ولی این هویتی است که در درجه اول جهان وطنی است و سپس ایرانی. یعنی هویت ایرانی بودن من در این محیط نبایستی باعث ایزوله شدن من بشود، بلکه باید بر عکس کمکی باشد برای غنی کردن فرهنگ آلمانی و اروپائی، که متعاقباً در غنی کردن فرهنگی و هویتی من نیز تاثیر مستقیم خواهد داشت. بنابراین این یک پروسه است که یک سرش دیدن خود بعنوان یک انسان با تمامی حقوق شهروندی در یک جامعه دمکراتیک است، و سر دیگرش هویت ایرانی من است که دارای جنبه های مثبتی نیز هست که می تواند به غنی شدن فرهنگ این جامعه کمک کند. بگذریم که موضوع "هویت" و "بی ریشگی" که قبلاً مطرح می شد، اکنون با جهانی شدن و چند پاره شدن هویت های ثابت، دیگر مفهوم خود را از دست داده است و اکنون در جهان کنونی از "چند هویتی" میتوان صحبت کرد، که به خصوص در رابطه با نسل دوم و یا سوم ایرانیان در خارج از مرزهای ایران این را میتوان مشاهده کرد. که البته تنها منحصر به ایرانیان خارج نیست بلکه شامل هر شهروند ایرانی در داخل نیز هست. که البته این مبحث خود سر دراز دارد.
اما در رابطه با سئوال شما که مشگل اصلی جامعه آلمان در ارتباط با مهاجرین چیست؟ باید توجه داشت که نه مردم آلمان و نه دولت هائی که در این سرزمین می آیند و می روند، برخلاف برخی دیگر از کشورهای اروپائی، سابقه روبروئی با "آن دیگری" را نداشته اند. آلمان تا اواخر سال های پنجاه میلادی که تعدادی از مهاجرین ترک را بعنوان "کارگر میهمان" به این کشور دعوت کرد تجربه دیگری با دیگران نداشته است. آلمان نسبت به سایر کشورهای اروپائی تا همین اواخر دارای یک جمعیت همگون و متجانس بوده است، چرا که تقریباً بجز دو سه مورد، کشورهای مستعمره نداشته است. خوب این عدم داشتن تجربه با "آن دیگری" باعث محدودیت ذهنی بومیان این جامعه شده است. برای آلمانی ها خیلی عجیب و غریب بود وقتی یک آدم سیاه پوست در خیابان می دیدند! یعنی تا همین سال های 1980 نیز. بنابراین وقتی ما نیز در اواسط سالهای 1980 به اینجا آمدیم، برای خیلی هایشان اولین بار بود که انسان هائی مو مشگی با آداب و رسوم کاملاً مغایر با خودشان می دیدند. خوب رفته رفته آلمان نیز تغییر کرده است، تعداد مهاجرین بسیار زیاد تر شده است و پیش بینی من این است که بیشتر هم خواهد شد، و از آن "کارگران میهمان" دهه پنجاه، حال اکثراً دیگر "میهمان" نیستند بلکه تا اندازه ای "صاحبخانه" هستند و بخصوص نسل دوم و سوم و چهارم ترک ها اکنون از نظر آماری نیز قابل ملاحظه هستند. اکنون حدود 18 در صد جمعیت آلمان مهاجرین هستند که قسمت اعظم آنان نیز از کشور ترکیه به اینجا آمده اند و سکنا گزیده اند.
مشگل اصلی در مواجه شدن با این مهاجرین این است که به نظر من تا این اواخر دولت آلمان نگاهی "موقتی" و تا اندازه زیادی تنها "اقتصادی" به مهاجرین داشته است، بخصوص به اقلیت ترک. برای همین به خصوص در زمینه های آموزشی اقدام کافی انجام نگرفته است که نسل دوم و سوم و چهارم این "مهاجرین" سابق و "شهروندان جدید آلمانی" آموزش ببینند، زبان یاد بگیرند، مدارج دبیرستانی و دانشگاهی را طی کنند و بالاخره فرد مفیدی برای این جامعه باشند و بتوانند خود را بعنوان فردی ارتقاء دهند. نتیجه آن شده است که در برخی شهرهای بزرگ آلمان که جمعیت مهاجرین جوان حدود نیمی از جمعیت نوجوان این شهرها است (مانند فرانکفورت و برلین)، به علت کمبود تدابیر آموزشی و تحصیلی بسیاری از جوانان مهاجر بیکار هستند و یا نمی توانند کار آموزی کنند، و در نتیجه منجر به "گتوئی" شدن جامعه مهاجرین، بخصوص در میان ترک ها شده است. آنان یک حالت بسته و در خود فرو رفته خود را دارند که کم کم به صورت یک "جامعه موازی" با جامعه اصلی در آمده اند و این از نقطه نظر جامعه شناسی بسیار خطرناک است، چرا که می تواند باعث بوجود آمدن ناهنجاری ها و انفجارهای اجتماعی شود. البته این موضوع تنها یک طرف قضیه است. به نظر من مشگل آن اقلیت مهاجر هم هست که وقتی به نوعی احساس می کند که دست رد بر سینه اش خورده است، نمی کوشد تدابیری بیاندیشد که از این گتوی خود بیرون آید. خود این کار آگاهی و بینش می خواهد از هر دو طرف، هم از طرف دولت و هم از طرف مددکاران اجتماعی که با اقلیت های مهاجر کار می کنند.

روحی : در زیر چند پرسش است اگر مایل نیستید که به تمامشان پاسخ دهید ، لطف بفرمائید و به هر کدام که مایل هستید پاسخ دهید :

* : آیا رابطه خود را با جامعه ایرانی حفظ کرده اید ؟

نفیسی : تا اندازه ای که فرصت کار و پژوهش و خانواده بگذارد، بله رابطه دارم و از دیدن هموطنان ایرانی ام خوشحال می شوم. خوشبختانه در تقریباً کلیه شهرهای بزرگ و کوچک آلمان انجمن ها و کانون های مختلف ایرانی هستند که عمدتاً فعالیت های فرهنگی دارند.

** : اگر در مترو و یا مکانی عمومی نشسته باشید و متوجه شوید کنار دستی تان ایرانی است ، با وجودیکه نمی شناسیدش ، آیا میل به ارتباطی کوتاه و موقت دارید ؟

نفیسی : خوشحال خواهم شد که از سر کنجکاوی هم که شده با او ارتباط برقرار کنم. البته بستگی به طرف مربوطه هم دارد که از چه جنمی باشد! بعضی از ما ایرانی ها در خارج، به اینجا که آمدیم دچار یک نوع هول و هراس می شویم و یا می خواهیم هویت ایرانی بودن خودمان را کتمان کنیم. خوب شروع مکالمه با این نوع افراد برخی اوقات مشگل است! ولی در مجموع در اینجا با هر ایرانی از هر گروه و قشری که باشد میتوان ارتباط بر قرار کرد و من مشگلی از این نظر ندارم.

*** : به عنوان شهروند جامعه آلمان تا چه اندازه به تغییر وضعیت از راه مشارکت در انتخابات اعتقاد دارید؟

نفیسی : به نظر من مهمترین اهرم تغییر در یک جامعه دمکراتیک از طریق مشارکت در فعالیت های اجتماعی آن جامعه میسر است. بنابراین بر عکس برخی ایرانی ها که خودشان را از فعالیت های محلی و اجتماعی کنار می کشند من معتقدم که بایستی در تغییر و دگرگونی های محلی که در آن زندگی می کنید نقش داشت و تا آنجا که وقتم اجازه داده است سعی در این کار داشته ام.

روحی : خسته نباشید . یک بار دیگر از اینکه لطف کردید و دعوتم را برای مصاحبه پذیرفتید بسیار سپاسگزار شما هستم . در پایان اگر مطلبی لازم بر گفته های بالا دارید ، بفرمائید .

مهدی نفیسی : بار دیگر از لطف شما متشکرم. مطلب در مورد سئوالاتی که مطرح کردید زیاد است و دوست داشتم آنها را مفصل تر و عمیق تر پاسخ می دادم. ولی انگار محدودیت وقتی و صفحه ای نیز مطرح است!