۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

گذر فعالیت ها و مشاغل : راهنما و مشاور جوانان مهاجر

گذر فعالیت ها و مشاغل
1. گفتگو با محسن اخوت ( راهنما و مشاور جوانان مهاجر)

روحی : از اینکه دعوت مرا پذیرفتید سپاسگزارم . لطف بفرمائید مختصراً خودتان را معرفی کنید و نیز اینکه در کدام کشور زندگی می کنید ، چه مدت است در آنجا زندگی می کنید ، و به چه کاری و یا شغلی در آنجا مشغولید.

محسن اخوت : با سلام و تشکر از دعوتتان برای اين مصاحبه . پنجاه واندی سال پيش دراصفهان به دنيا آمدم. دورهً دبيرستان را در همان شهرگذراندم .درتهران تأسيسات خواندم و بعد هم چند سال در شرکتهای مختلف، درتهران و اصفهان کارکردم . بيش ازبيست سال است با همسر و دو فرزندم در سوئد زندگي مي کنم. چند سالي است درزير مجموعه ی اجتماعي کمون (شهرداری) شهر، به عنوان راهنما و مشاور جوانان مهاجری که اقامت دريافت کرده اند مشغول به کار مي باشم.

روحی : همانطور که خودتان بهتر می دانید مشابه این شغل در ایران وجود ندارد . و از اینرو برای بسیاری از هموطنان ایرانی ناشناخته است . لطفا تا حدی آنرا توضیح دهید .

اخوت : نوجوانان و جوانان تا 21 سال که از بلای جنگ يا فقر و تبعيض و اختناق و بي حقوقي فرارکرده و در سوئد اجازه ی اقامت دريافت کرده اند در اقامتگاه هايي اسکان داده مي شوند که با مسئوليٌت کمون هر شهر و برطبق قوانين ادارهً اموراجتماعي سوئد و هماهنگ با مصوٌبات اروپای مشترک اداره مي گردد . مسئولين و کارکنان اين اقامتگاه ها استخدام ادارهً اموراجتماعي سوئد مي باشند.

روحی : چه مدت زمانی است که شما به این کار اشتغال دارید ؟ و از آنجا که کار شما در ارتباط با مهاجرین نوجوان است .آیا برای دستیابی به شغل تان آموزش خاصی دیده اید ؟

اخوت : چند سالي مي شود که در اين شغل مشغول به کار مي باشم . امٌا از آن جايي که توجه به مسائل اجتماعي و فرهنگي جوانان از مشغله های ذهني هميشگي ام بوده ، از خيلي پيش ترها بخش اعظم اوقات فراغتم رادر آشنايي با اين مسائل و راه حلٌ های آن ها قرار دادم. علاوه بر گذراندن ترم های دانشگاهي در رشته های تاريخ اقتصاد و نيز فرهنگ جوامع درحال توسعه و همچنين تعليم و تربيت عمومي (پداگوژيکي) ، دردوره های کوتاه آموزشي ـ تطبيقي مربوط به شغلم ام هم شرکت داشته ام.

روحی : سن نوجوانی مسلما خودش بحران خیز است . حال اگر در این سن اوضاع آشفته اجتماعی و مهاجرت هم گریبانگیرش باشد ، طبیعی است که شرایط سختی را برای نوجوان و اطرافیانی که با او زندگی می کنند به وجود آورد . ارگان و یا سازمانی که شما در آن کار می کنید تا چه اندازه این مسئله را مد نظر قرار می دهد.

اخوت : اشاره ی درستي کرده ايد که آشفتگي های اجتماعي و نيز تفاوت های فرهنگي ـ تربيتي مي تواند بحران مضاعفي برای يک جوان مهاجر به بار بياورد . جوامعي که به نقش بي چون و چرای نوجوانان در پيشرفت و ادارهً آينده مملکت واقف هستند قطعأ تمهيدات و بسترهای مناسبي برای رشد طبيعي و انساني جوانان اش فراهم مي سازند. کشورسوئد ازاين بابت در درجه ی بالايي قرار دارد و لذا شرايط وشاخص های ويژه ای به لحاظ ميزان تحصيل ، تجربه ، آشنايي نسبي با فرهنگ های گوناگون و توانايي های رفتاری ـ پداگوژيکي برای استخدام افرادی که با کودکان ، نوجوانان و در مورد ما نوجوانان و جوانان مهاجر، کار مي کنند درنظر گرفته است.

روحی : این نوجوانان بیشتر از کدام کشورها می آیند ؟

اخوت :به اوضاع و احوال و سياست جهاني و منطقه ای بستگي دارد. زماني از آمريکای لاتين مي آمدند ، زماني از ايران و يوگسلاوی سابق و چندسالي است از عراق و افغانستان و سومالي و بخش هايي از آفريقا.

روحی : با دلتنگی هایشان چگونه کنار می آیند ؟ آیا این «با هم بودن» نوجوانان می تواند نقطه قوتی برای رشد آنها باشد ؟

اخوت : جواب به اين سوًال بسيار مشکل است. به باور من آن ها نمي توانند ، يا بسيار به سختي مي توانند با «دلتنگي هايشان کنار» بيايند ، مگرآن که چشم و دل به وابستگي ها و دلبستگي های عاطفي ـ رواني پيشين خود ببندند . دوری از خانواده و بستگان و عشق و عاطفه ی خانوادگي ، دير يا زود ، وحتيٌ درچندسال آينده، اثرات و تبعات منفي و مخرٌب اش را بشکل واکنش ها و ناهنجاری های عصبي ـ رواني نشان مي دهد. اين«باهم بودن» شايدتنها يک "مزيٌت" داشته باشد : شريک بودن زيرسقفي مشترک برای تقسيم نگراني ها و چه کنم چه نکنم های مشترک . من فکر و احساس مي کنم تا جايي که مي شود و امکان دارد نبايد مشوٌق و عامل جدايي نوجوانان از خانواده هايشان بود . بارمنفي ـ رواني اين جدايي ها ، در قضاوت و سنجش نهايي ، بيش از در کنار هم بودن ها و دست و پنجه نرم کردن باسختي ها مي باشد.

روحی : با توجه به تجربه ای که دارید ، در بدو امر وقتی نوجوانان تازه به کشور مهاجرپذیر آمده اند ، این کمپ را چگونه تجربه می کنند ؟ آیا از آن احساسی نزدیک به خانواده دارند یا فقط به تجربة « بودن » در یک اردو دست می یابند . اصلا آیا چنین مراکزی قصد دارد تا خود را جایگزین خانواده کند؟

اخوت:آن ها حدٌاقلٌ چند ماهي را در سرگرداني و درگيری بامجموعه ای از حالات رواني دلتنگي و نگراني و بلاتکليفي به سرميبرند و ازآنجا که تصميم به مهاجرت برای اکثرآن ها امری انتخابي نبوده و غالبأ تحت فشارشرايط زيستي و نيز پدر و مادر و ديگر نزديکان،"مجبور" به ترک گذشته و کودکي و عزيزان شده اند ، به همه چيز بدبين هستند و رفتار و واکنش های تندعصبي يا گوشه گيری مفرط از آن ها ديده مي شود. آن هاشرايط قبلي ، فشارها و تصميم گيری نزديکان و نيز وضعيٌت فعلي زيست شان را عامل بي ثباتي فکری-رواني کنوني خود و جدايي از دوران سبکبالي کودکي مي دانند. اين نوجوانان در واقع هنوز دوره ی خوشي و بي خيالي کودکي را کامل حسٌ نکرده مجبور به لمس زندگي بزرگسالي و به دوش کشيدن بار مسئوليٌت و دغدغه های بزرگسالان مي شوند. سنگيني بار زماني مضاعف مي شود که اينان مسئوليٌت جوابگويي به توقعٌات و انتظارات عزيزان مانده در وطن و زادگاه را هم بايد بردوش بکشند.
ببينيد، هيچ ارگان و نهادی، چه کوچک چه بزرگ ، چه دولتي چه خصوصي و داوطلبي ، قادرنيست جای احساس و رابطه ی عاطفي نهادکوچک خانواده را بگيرد. نوجوان های مذکو راين مراکز تربيتي و اقامتگاه ها يا"کمپ"ها را به درستي يک ايستگاه موقتي، البته مأمن وبسيار تأثيرگذاردرآينده شان ، مي دانندکه آنها را برای پذيرش مسئوليٌت ادارهً يک زندگي مستقل تربيٌت مي کند . اين نگاه واحساس درستي است که برای استقلال و عدم وابستگي و بالابردن اعتماد به نفس شان مناسب مي باشد. چراکه نهادهای تربيتي و اقامتگاه های مزبور ، به لحاظ نقش کوتاه مدٌت خود در طول زندگي اين مهاجران، نمي توانند و نبايد جايگزين نهاد خانواده و مشابه آن بشوند. نوجوانان بايد بتوانند از همين اقامتگاه ها اعتماد به نفس و راههای زندگي مستقل را بياموزند و از وابستگي های زندگي روزمرٌه و نيزاحساسي-عاطفي به اين مراکز تربيتي خلاص شوند. اين جاست که مسئوليٌت سنگيني برعهده ی کارکنان اقامتگاه ها در رابطه باچگونگي و نوع و حدٌ و ميزان ايجاد رابطه با اين نوجوانان و تربيٌت وآماده سازی آنان برای ورود به زندگي بزرگسالي قرار مي گيرد. به عبارتي اگر کارکنان از ميزان لازمي از تحصيل و تجربه و امور روانشناسي-پداگوژيکي و تربيتي-فرهنگي و غيره برخوردار نباشند موجب سردرگمي بيشتر نوجوانان در مواجهه با مشکلات عديدهً اجتماعي-اقتصادی و فرهنگي و انجام کارهای خانگي و غيره مي گردند. کارکنان بايد بتوانند الگو و مرٌبي و مشاور دلسوز و مسئول و واقع بين برای آنان باشند.


روحی : آیا با مشکلات ناشی از اختلاف فرهنگی بین نوجوانان از یک سو ، و نیز نوجوانان با مربیانی که بهرحال نمایندگان جامعه سوئد هستند ، مواجه می شوید ؟ تا چه اندازه این مشکلات پیش بینی شده است ؟ آیا امکان دارد یک نمونه از حادترین و نیز یک نمونه از جالبترین آنها را برایمان تعریف کنید .

اخوت : طبعأ کلان ويا خرده تفاوت های فرهنگي، بسته به کشور زادگاه مهاجر ، باجامعه ی ميزبان و کٌدهای جديد وجود دارد و برخوردهای گوناگوني، خصوصأ همان اوايل پيش مي آيد.اکثراين برخوردها، که بخش اعظم اش از ذات و طبيعت کنجکاو و پُرسشگر و گاه نافرمان هرنوجواني سرچشمه مي گيرد ، درمورد نوجوانان مهاجرباکٌدها و پيش زمينه های متفاوت قطعأ بيشتر و شايد شديدتر مي باشد. نمونه ی واضح و آشکارآن شايدنحوهً نگاه و توقع آنان به نقش زن و جايگاه بالاوبرابرش بامرد در جامعهً سوئد مي باشدکه غالبأ باتعجب وناباوری و گاهي حتيٌ با برخوردهای ناپسند نوجوانان و حساسيٌت کارمندان زن از اين نوع برخوردهاهمراه است.
نمونه هايي ازاين دست و مشابه آن که به ميزان آشنايي آنان بارفتار دمکراتيک برمي گردد تقريبأ به طور روزمرٌه پيش مي آيد. البته بسته به طول مدٌت اقامت هر نوجوان، به مٌرور از شدٌت و حدٌت و تعداد اين برخوردهاکاسته مي شود. مثالهای مشخصٌي که خواسته ايد درذهن ندارم. فقط دونمونه که البته مربوط به برخوردمستقيم بين کارکنان و نوجوانان نمي شود مي آورم.نمونه هايي است از تفاوت رفتارها و عادات:
تابستان دوسه سال پيش تصميم گرفتيم بچٌه ها رابرای گردش به کنار دريا ببريم. همکار سوئدی ام (خانم) موافق نبود و نگران رفتارنسنجيده و دردسرزای بچٌه ها، که اکثرشان اولٌين تابستان سوئد را مي گذراندند بود. بدون آن که نگراني ام را بُروز بدهم اطمينان دادم و متقاعدش کردم که اتفاقي نمي افتد. رفتيم. بچٌه ها (15تا 20ساله) خجالت مي کشيدند لباس رو را درآورندو مايو بپوشند.وقتي پوشيدم خجالتشان تاحدودی ريخت و مايو پوشيدند . امٌا همان جا نزديک ما ، دوراز آب، نشستند و دور و نزديک را نگاه مي کردند. هم متوجه نگراني هردم فزايندهً همکارم و هم نگاههای زيرچشمي و يا واضح نوجوانها به دخترها و زن های دور و اطراف بودم. بعدازساعتي رفتم کنارشان نشستم و نشان دادم که اگر پايش بيفتد شايد گاهي من هم نگاهي بکنم. توضيح دادم که شايد طبيعي باشد که آدم چشمش به آنها بيفتد وآنها راچون نشانه وجلوه های زيبای طبيعت ببيند نه چيزی ديگر، همانطور که آدم درختي زيبا، پرنده ای زيبا و یا دريای زيبايي را نگاه مي کند و تمام مي شود.کمي خنديدند و يخ شان بيشتر آب شد و خجالت شان بيشتر ريخت. ساعتي بعد به اتفاق رفتین درآب و بازی و آب تني کرديم. بعدازظهر بود که دیگر خودشان توپ برداشتند و درآب رفتند و بازی کردند. ديگر نشانهً چنداني از تعجب و کنجکاوی و علاقه شان به ديد زدن زنها ودخترها درآنها نمي ديدم. همکارم همه اش همانجا نشسته بود و نگران به نظر مي رسيد. در راه بازگشت به خانه بود که دوسه تا از بچٌه ها با زبان بي زباني توضيح دادند که اول هايش عجيب و سخت بوده که آن صحنه ها را ببينند امٌا بعد عادٌی شده بوده و حتيٌ فراموش کرده بودند. بقيه هم تأئيدکردند. همکارم که ساعتي بود از نگراني درآمده بود راضي به نظر مي رسيد. هفته ی بعد در جلسه ی هفتگي مان برای بقيهً کارمندان تعريف کرد که نبايد بدبين بود و قضاوتي عجولانه داشت.
چندسال پيش يک دختر نوجوان از سومالي داشتيم که کاملأ فلج بود و بدون کمک (خصوصأکمک برادرش) قادربه انجام هيچ کاری ، حتيٌ کارهای ضروری روزانهً شخصي اش نبود. بعد از چند هفته متوجه شدم که دوست دارد مثل بقيهً بچٌه ها تحرٌک داشته باشد و شايد همين احساس رقابت يا کم نداشتن از ديگرهم سنٌي هايش بود که سعي مي کرد دست و پاها را به حرکت درآورد. زيرنظرش گرفتم و تشويق اش کردم قاشق چنگال دست بگيرد وخودش غذا بخورد. پيشرفتي پيش آمد و موضوع را با همکاراني که فيزيوتراپي مي دانستنددرميان گذاشتم. آنها هم بعد از چندروز مراقبت تأئيد کردند و مراتب را به پزشکان مربوطه خبردادند. باآزمايش هايي که انجام گرفت معلوم شد که دخترک از ابتدا فلج کامل نبوده و با انجام تمرين های خاص و مراقبت های ويژه مي تواند اندام هايي ازبدنش را به فعاليٌت وادارد. درپرونده اش ثبت شده بودکه مادرزادی فلج کامل بوده. امٌا واقعيٌت چيزديگری بود. اين تابوهای اجتماعي-فرهنگي سومالي بود که دخترک را که فقط فلج موضعي داشته به آن روز انداخته بوده. چون فلج، خصوصأ برای دختر، تابوحساب مي شده و شرم وضعف وشايد نوعي مجازات الاهي پنداشته مي شده، ازاوقطع اميدکرده بودند وگوشهً خانه به حال خود رهايش کرده بودند. ازحرکت و ارتباط با خارج از خانه محروم شده بوده و بدينترتيب اندام های ديگر بدن بخاطر بي حرکتي وبي تحرٌکي به حالت فلج درآمده بودند. اين نگرش تابويي به قضايا کاملأ مغاير با نگرش سالم سازی و بهبودبخشي سوئدی است و همين توجه به وضعيٌت امکان بهبودی دخترک بود که او توانست بعد از يک سال با عصا راه برود و کارهايش را خودش انجام دهد و با روحيهً شادی که پيداکرده بود بعداز مدٌتي حتيٌ مي توانست بدون عصا راه برود. فقط مي لنگيد و يکي از دست هاحرکت های لازم را نداشت. خودش مي خنديد وبا خوشحالي مي گفت تازه به دنياآمده است.

روحی : آیا در شرایط حاد اختلاف فرهنگی ، مهاجر بودن شما می تواند مزیتی برای شما نسبت به همکار سوئدی تان باشد ؟ منظورم درک بهتر و در نتیجه ارتباط برقرار کردن مناسب تر با نوجوانان مهاجر در چنین شرایطی است .

اخوت : فکر نمي کنم و احساس هم نکرده ام. البته پيش آمده که توضيحاتم در باره ی قوانين اجتماعي و رفتارها و کنشهای فرهنگي اينجايي را زودتر و بي دردسرتر از همکاران سوئدی ام پذيرفته اند.

روحی : از آنجا که شما هم مهاجر هستید ، آیا هیچگاه موقعیت مشابهی با نوجوانان به لحاظ فرهنگی پیدا کرده اید ، یا حداقل تجربه آنرا زمانی داشته اید ؟ اگر پاسختان مثبت است ممکن است آنرا بفرمائید .

اخوت : اگر منظورتان تشابه با نوجوانان مهاجر در برابر ارزش های جا افتاده و انساني سوئدی باشد نه. حقيقتأ نه. اکثر نوجونان مهاجر خيلي زود به ارزش های دمکراتيک و حٌرمت انساني جوامع اين چنيني پي مي برند و به آنها عادت مي کنند که نشان دهنده ی آمادگي و داشتن مقداری پيش زمينه ی ذهني در انها مي باشد.شايد همين توجه به هنجارها و ارزش های انساني ودمکراتيک ازطرف من هم بوده که خيلي زود و بدون هيچ مقاومتي به قوانين و رفتاردمکراتيک و فرهنگ تسامح و توأم با احترام اينجايي ها خوگرفتم.

روحی : آیا تا به حال با این فکر برخورد کرده اید که برخی از این اختلافات برای جامعه سوئد می تواند مفید باشد ؟

اخوت : بدون شک تعامل فرهنگي و بده بستان های رفتاری -اخلاقي باعث شکوفاي تمدن ها و غنای فرهنگ ها مي شود مشروط براينکه افق ديد، ساختن جامعه ای انساني و دمکراتيک و محترم دانستن حقوق يکديگر و نيز فارغ از تبعيض باشد . همچنين هيچ فرهنگ و تمدني خود را برتر نداند وقصد تحميل خود و يا به انقياد درآوردن ديگری را نداشته باشد.

روحی : چند درصد از این نوجوانان ، خانواده هایشان به آنها ملحق می شوند ؟ آیا حضور خانواده ها می تواند راحت تر این نوجوانان را جامعه پذیر کند ، نظر شما در اینباره چیست؟

اخوت : درصد ناچيزی از خانواده ها توانسته اند به فرزندانشان در اينجا ملحق شوند. دلايل گوناگوني وجود دارد از قبيل سياست سختگيرانه تر پيوستن خانواده ها، يا اطلاعات ناقص و گاه متناقضي (حدسيٌات قاچاقچي ها) که نوجوانان ارائه مي دهند : مثلأ درتشکيل پروندهً اوليٌه اظهار مي دارند خانواده شان را از دست داده اند و کسی را برای سرپرستي ندارند ، امٌا بلافاصله بعد از دريافت اقامت ، تقاضای آمدن خانواده و پيوستن به آنها را دارند و از اين قبيل....
درموردتأثير پيوستن خانواده به جوانان دو حالت مي تواند وجود داشته باشد : اين پيوستن ازطرفي مي تواند پشتوانهً گرم و محکم عاطفي-احساسي درجهت تقليل دلتنگي ها و نگراني های ناشي از دوری و جدايي ها باشد ومآلأ آمادگي و آسودگي بيشتر نوجوانان برای هماهنگي با جامعه ی ميزبان را فراهم سازد و از طرف ديگر اگر چنانچه خانواده ها، وابستگي عميق تعصٌب گونه به همه چيز جامعه ی خودی داشته و به همه چيز جامعه ی جديد بدبينانه و نفي گرايانه برخورد کنند مانع جدٌی برای پيوستن نوجوانان به جامعه و شريک شدن در ساختن وبهبودسازی آن ايجاد مي نمايند.

روحی : پس از اینجا نوجوانان به کجا می روند ؟

اخوت : آنان تا سنٌ 21سالگي مي توانند در اقامتگاه ها زندگي کنند و از امکانات گوناگون آن ها استفاده نمايند . بعدازآن، که به حدٌ لازم استقلال ومسئوليٌت پذيری رسيده اند ، مانند بقيه ی شهروندان به شهر و آپارتمان مورد علاقه شان نقل مکان مي کنند و درموًسسهٌ آموزشي يا شرکت و کارخانه ای مشغول تحصيل يا کار مي شوند. البته ازسنٌ 18سالگي حقٌ دارند مستقل زندگي کنند و مسئوليٌت اداره ی زندگي را خود مستقيمأ به عهده بگيرند.

روحی : اگر برایتان مقدور است لطفا به هر پنج پرسش زیر پاسخ بدهید در غیر اینصورت به هر کدام که مایل هستید لطف بفرمائید و پاسخ دهید .

*. آیا از کارتان رضایت نسبی دارید؟
اخوت : بله

**. نظرتان درباره نظام اجتماعی جامعه سوئد چیست ؟
اخوت : سوًال سختي است که پاسخ به آن صفحات زيادی مي طلبد و درمناسبت ديگری مي توان مفصلأ در باره اش صحبت کرد. امٌا بطورخلاصه و مختصر بگويم که تا زماني که سوسيال دمکراسي سوئد قدرتمند بود مي توانست از طريق انبوه انجمن های گوناگون اجتماعي،سياسي و فرهنگي و صنفي تا حدودی بر پيشروی لجام گسيختهً سرمايه و يکه تازی های آن در زمينه های سياسي و اقتصادی و فرهنگي و اجتماعي مهار بزند و جامعه ای به نسبه مرفه و برابر ايجاد کند . امٌا با پيشروی جهاني سرمايه در شکل نئوليبراليسمي، سوسيال دمکراسي هم رو به ضعف گذاشته و نقش انجمن های مزبور در تأثيرگذاری ها کاهش يافته و خدمات اجتماعي و فرهنگي همانند دوسه دههً قبل نمي باشد. امٌا از آنجا که حرمت انساني و احترام به خواسته ها و نظرات عمومي، تقريبأ در اينجا نهادينه شده هنوز مي توان از زندگي انساني بدون عواقب ودغدغه های سياسي و اجتماعي و امثالهم در کشور سوئد صحبت کرد.

***. آیا سرنوشت جامعه سوئد برایتان اهمیت دارد ؟ آیا به عنوان یک شهروند در نظام اجتماعی و سیاسی آن مشارکت می کنید ؟

اخوت : بله قطعأ و تا جايي که در حدٌ من است ، مثل شرکت کردن درانتخاباتِ و برگزيدن سياست هايي که تضمين کننده ی نسبي بهبود اوضاع اقتصادی-اجتماعي و زيست محيطي باشد ، اقدام مي کنم.

**** . آیا رابطه‌ ای خویشاوندی در سوئد دارید ؟ ارتباطات خویشاوندی تان در ایران چگونه است آنها را حفظ کرده اید ؟

اخوت : بله با همسر و دو فرزندم زندگي مي کنم و از حضور خويشاوندان ديگر در اينجا احساس دلگرمي مي کنم. با خويشاندان ديگرم در ايران از طريق ارتباط تلفني و هر از چند گاهي مسافرت به ايران در تماس و رابطه مي باشم

***** . اوقات فراغت خود را چگونه می گذرانید.

اخوت : ور رفتن به خانه و باغچه و اگر فرصتي باشد گشت و گذار و پياده روی در طبيعت و خلوت کردن با خود

روحی : خسته نباشید . از اینکه این مصاحبه را پذیرفتید ، جداً تشکر می کنم . لطفا اگر مطلبی برای گفتن و اضافه کردن به صحبت های بالا دارید بفرمائید .


اخوت : بازهم ممنون از دعوتتان به مصاحبه و پوزش از اينکه به سوًالهای سخت شما پاسخ های کوتاه و فشرده و مختصردادم. اميدوارم فرصت ديگری پيش آيد و بتوانم جواب پُرسش های عمومي شما را بيشتر شکافته و توضيح بدهم.
درپايان اجازه مي خواهم آرزويم را با صدای بلند ابراز کنم : ايکاش مرزهايي که جنگ و فقر و تبعيض و زندان و شکنجه را در جهان برمردم تحميل مي کند برچيده شوند و جهاني فارغ از تنگ نظری ها و تبعيض و تعصٌبهای نژادی و ملٌي و مذهبي و جنسيٌتي داشته باشيم تا هرچه زودتر بتوانيم واقعيٌت "بني آدم اعضای يکديگرند که درآفرينش ز يک گوهرند" را عملأ تجربه نماييم . ممنون.

این گفت و گو ، برای سایت انسان شناسی و فرهنگ در تیر ماه 1389 تهیه شده است . آدرس سایت:
http://www.anthropology.ir/