۱۳۹۲ تیر ۲۱, جمعه

نظریه به زبان ساده (3) : «بی‌تفاوتی مدنی زیمل» و فضای اینترتی

نوشته  زهره روحی
احتمالاً برای شما هم  پیش آمده است که به محض ورود به برخی از فضاهای اینترنتی، با دعوت و یا پیام‌هایی مواجه شده‌ باشید؛  منظور پیام‌هایی‌ست که با وجودیکه نه ما فرستندگان پیامها را می‌شناسیم و نه آنها ما را می‌شناسند ، اما با این حال دعوت به ارتباط می‌شویم. ظاهراً در بین استفاده‌کنندگان و ساکنان فضاهای اینترنتی، وضعیت رسمیت یافته‌ای وجود دارد که علی‌الرغم این«نا شناختگیِ دو طرفه»، میل به ارتباط و دعوت ناشی از آن، امری کاملاً عادی و طبیعی جلوه می‌کند. در متن حاضر می‌خواهیم این پدیده را (تا حدی که امکانش باشد،) بررسیم. چرا که به نظر می‌رسد تبدیل به یکی از موقعیت‌های ارتباطی روزمره شده است. در ضمن  از آنجا که نامی برای آن نداریم، فعلاً آنرا «آشناگردی‌های اینترنتی» می‌نامیم.
اگر قرار باشد ویژگی‌های انسانی را برشماریم، بی‌تردید «ارتباط پذیری»، «کنجکاوی» و میل به «شناختِ دیگری»،  در میان انبوهی از این ویژگی‌ها ، به نحوی برجسته به چشم می‌خورند. و از قضا قصد ما این است که روی یکی از این ویژگی‌ها یعنی «ارتباط پذیری» کمی صحبت کنیم. اما لازم است همینجا گفته شود، اینکه اصلا چه انگیزه، و علتی، می‌تواند پایه و اساس میل به ارتباط و در نتیجه بروز رفتارهای خاص آن باشد،  مسئله این متن نیست. یعنی ما در اینجا کاری به این مسئله نداریم که مثلاً میل به ارتباط نشأت گرفته از نیاز مبتنی بر احساس امنیت است یا اینکه ممکن است برخاسته از میل به تصرف و غلبه بر دیگری‌ باشد و یا تعالی‌گری؛ حتا با وجودیکه هر سه‌ی این ایده‌ها به نوبه‌ی خود مهم‌اند، با این حال فعلاً در حال حاضر و در این متن کاری به این مسائل نداریم. اما به عوض، آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد بروز رفتار «همه آشناییِ» خاص اینترنتی، و رابطه‌ی آن با «بی تفاوتی مدنی» قلمروهای شهری ـ عمومیِ غیر اینترنتی است.  بنابراین اولین کاری که می‌‌باید انجام دهیم، تعریفِ «بی تفاوتی مدنی» همراه با مثال‌های ملموسی است که برایمان آشنا و تجربه شده باشند. 

«بی تفاوتی مدنی» ، به عنوان یکی از شاخص های شناسایی مدرنیته
گئورگ زیمل ( 1858ـ 1918) جامعه شناس بزرگ آلمانی احتمالا نخستین کسی است که در صدد تعریف رفتارهای مدرن در جهان مدرن برآمده است. یا حداقل در علم جامعه شناسی، جزو پیشگامانِ علاقه مند به شناختِ رفتارهایی است که جهان مدرن از مردم توقع می‌کند. از نظر زیمل، «کلان‌شهر»ها (metropolis) عرصه‌ی اصیلِ فرهنگ مدرن‌اند. اما اینکه این «فرهنگ» چیست، مسلماً بحثی نیست که در اینجا قادر به باز کردن و پی‌گیری‌‌اش باشیم. تنها کاری که می‌توانیم و قرار است انجام دهیم درک یکی از پدیده‌های برخاسته از زندگی در «کلان شهر»هاست. گمان می‌کنم بهترین راه مواجهه با این پدیده ذکر چند مثال باشد : تصور ‌کنید، در پیاده‌رو در حال قدم زدن هستید از سمت مقابل به فاصله‌ی ده متری، زن جوانی به سوی شما می‌آید، رنگ و مدل لباسی که او پوشیده به نظرتان جالب است و در مجموع زنِ جوان رهگذر به نظرتان خوش ظاهر و خوش لباس می‌آید. معمولاً در چنین مواقعی انگاری ناخود آگاه  (به لحاظ آداب اجتماعی؟) می‌دانیم تا زمانی می‌توانیم او را آزادانه تماشا کنیم که نگاه کردنمان به چشم نیاید یعنی در فاصله‌ی دوری از او قرار گرفته باشیم، اما به محض آنکه در نزدیکی وی قرار می‌گیریم، دیگر نمی‌توانیم او را مستقیماً نگاه کنیم و رفتار معمول این است که تظاهر کنیم نسبت به او بی‌تفاوتیم و یا اگر هم خیلی مشتاق فهمیدن جنس لباس او هستیم، به اصطلاح زیر چشمی این کار را انجام دهیم. در مثالی دیگر سوار اتوبوس و یا تاکسی هستیم و کنار دستی‌مان مشغول مطالعه‌ی کتابی است، باز هم رفتار معمول این است که به صفحه باز کتاب او سرک نکشیم. و یا در حالی که کنار یکدیگر نشسته‌ایم و بدن‌هایمان در مجاورت یکدیگر قرار گرفته، آداب اجتماعی حکم می‌کند، تا جایی که می‌توانیم به گونه‌ای رفتار کنیم که این «کنار هم نشینیِ اجباری» (که به تماس بدن‌هایمان منجر شده است) را برای یکدیگر در حالتی کاملاً محو و کم رنگ جلوه دهیم؛ طوری که حضورِ فیزیکی‌مان برای بغل دستی‌، «به مثابه بدن یک انسان» احساس نشود. و باز در مثالی دیگر می‌توانیم از نحوه‌ی ارتباط گیری‌ دورادور و با ملاحظه‌ی با همسایه‌گان یاد کنیم که احتمالاً سعی‌ می‌شود حد بالای ارتباط همان سلام و علیک‌های تشریفاتی و کلیشه‌ای باشد، بی‌آنکه فرصت و یا نیازی به ارتباط گیری بیشتر داشته باشیم و یا اصلا ضرورتی برای این کار ببینیم. البته این گفته‌ها به این معنا نیست که نشود «بی‌تفاوتی مدنی» را در شهرهای بزرگ زیر پا گذاشت و فرضاً با همشهریانی که نمی‌شناسیم رفتاری به دور از آداب اجتماعیِ خاص شهرهای بزرگ را داشت. مطمئناً می‌توان آنرا حذف کرد اما با پرداخت هزینه‌ای سنگین.
 برای امتحان همین امروز می‌توانیم هنگامی که در فضایی عمومی قرار گرفته‌ایم، رفتاری مخالف با چارچوبهای مورد توقعِ محیط‌ های اجتماعی‌ِ شهرهای بزرگ در پیش گیریم. به عنوان مثال در تاکسی یا اتوبوس، بدون هر گونه پنهان کاری، شروع به خواندن کتاب بغل دستی‌مان کنیم و یا چون خسته‌‌ایم به راحتی به شانه و بازوی او لم دهیم و یا وقتی همان خانم جوان خوش ظاهر مثال قبل را می‌بینیم، بدون هر گونه ابا و ملاحظه‌ای، به سر تا پای او زُل بزنیم و حتا جلو برویم و از نزدیک پارچه لباسی او را معاینه کنیم و یا زنگ در خانه‌ی همسایه‌مان را بزنیم و بدون هر گونه دعوتی وارد خانه آنها شویم و شروع به صحبت کردن و اظهار نظر  درباره چیدمان لوازم و دکوراسیون خانه آنها کنیم و یا به پرس و جوی هویت مهمان آنها مشغول شویم و یا ....؛
 بله همه‌ی این کارها را می‌توان به راحتی  انجام داد و یا به بیانی دیگر، می‌توان به طور کامل  «بی‌تفاوتی مدنی» را  از چارچوب نحوه‌ی برقراریِ ارتباط اجتماعی حذف کرد، اما پاسخی که دریافت خواهیم کرد بی‌تردید بسیار ناگوار خواهد بود و احتمالاً کمترین‌اش جریحه‌دار شدن عزت نفس‌مان خواهد بود.  زیرا از آنجا که به حریم خصوصی «دیگری» وارد شده‌ایم، از نظر همشهریانی که با رفتار غیر معمولِ ما مواجه شده‌اند، یا کم‌عقل به حساب می‌آییم و در نتیجه واکنشی مطابق با آن نشان می‌دهند و یا بی‌ادب، فضول و بی‌فرهنگ و یا به عبارتی«دهاتی» (در اینجا دقیقاً به معنای فردی که اعمال‌اش دور از رفتارهای شهرنشینیِ مبتنی بر بی‌تفاوتیِ مدنی است) جلوه خواهیم کرد.
باری، چنانچه شما در هر یک از رفتارهای مبتنی بر «بی‌تفاوتی مدنی» مشارکت داشته باشید و از چارچوب‌های آن پیروی کنید، بدین معنی است که شما هم همانگونه که زیمل  نحوه‌ی رفتار در شهرهای بزرگ را بررسیده است، در یکی از این شهرها زندگی می‌کنید. از نظر وی:
« انسانِ کلان‌شهر در برابر حقارتها و تعصباتی که در فرد شهرستانی [دیده می‌شود] ، به مفهومی معنوی و پالایش یافته، "آزاد" است. زیرا بی‌تفاوتی و احتیاط متقابل و شرایط زندگی معنویِ دوایر بزرگ هرگز به نحوی شدیدتر از آنچه که در شهر[های] بزرگ به خاطر برخورد این عوامل (بی‌تفاوتی و احتیاط متقابل و غیره)  با استقلال فردی رخ می‌نماید، به وسیله‌ی فرد احساس نگردیده است. دلیل این امر آن است که نزدیکی کالبدی و تنگی فضا فاصله‌ی روانی را صرفاً چشمگیرتر می‌سازد. مسلماً صرفاً مشاهده‌ی چنین آزادی است که هیچکس، تحت شرایط خاصی، در هیچ مکان دیگری همانند کلان‌شهر احساس تنهایی و گم‌گشتگی نمی‌کند. زیرا در اینجا نیز مانند هر جای دیگر، بهیچ‌وجه لزومی ندارد که آزادی شخص به صورت نوعی راحتی در زندگی عاطفی‌اش منعکس گردد» (ص 105ـ 106) .   
لُب کلام سخن زیمل (در بالا) به زبان ساده این است که وقتی من و شمایی که همدیگر را نمی‌شناسیم، در فضای عمومی شهری (خیابان، کوچه و بازار، تاکسی، اتوبوس، و یا ... ) قرار می‌گیریم و فاصله، نحوه‌ی نگاه و تماس‌مان به یکدیگر را تحت  کنترل درمی‌آوریم، این بدین معنی است که مایلیم با بی‌تفاوت نشان دادن خود و نیز رعایت احتیاط‌ های متقابل، به «استقلال فردیِ» همدیگر مُهر تأئید ‌زنیم و آنرا به رسمیت بشناسیم. استقلالی که در حقیقت ضامنِ «آزادی» من و شما از یکدیگر است. من و شما تنها با توسل به این استقلال و آزادیِ برخاسته از آن است که می‌توانیم بدون مزاحمتِ یکدیگر در خیابان‌های شهر قدم بزنیم، در رستورانی که مایل هستیم غذای مورد دلخواهمان را بخوریم، برای دیدن فیلم و یا تآتر مورد علاقه‌ی خود به سینما و تآتر برویم، دوستان خود را در فضاهای شهری مورد دلخواه ملاقات کنیم، و همچنین در فضای خصوصیِ خویش، بتوانیم بدون مزاحمت، کنترل و نظارت همسایه‌ها، (و یا ... ،) از خلوت و آزادیِ عمل خود و خانواده بهره‌ مند شویم.  
اما این  همه بدان معنا نیست که زیمل آزادی عملِ «زندگی در شهرهای بزرگ» را مترادف با راحتی، آسایش و احتمالاً رفاه ببیند. زیرا همانگونه که در گفته‌اش (در بالا) مشهود است، وی خوب از این مسئله آگاه است که فی‌المثل آن روی سکه‌ی بیرون راندن دخالت و نظارت همسایه و یا دایی و عمو بزرگ‌ها از زندگی خصوصی، به معنای قبول مسئولیت در برابر تنهایی و مشکلاتی است که در زندگی با آنها مواجه می‌شویم. به بیانی دیگر،  زندگی در شهرهای بزرگ و به اصطلاحِ خودمان درشهرهای بزرگ و «بی در و پیکر»، همانگونه که همگی تجربه‌اش را داریم به همان نسبت که به ما آزادیِ عمل در برآورده کردن خواستهای فردی‌مان می‌دهد، هر آن آماده است تا  تنهایی و گم‌گشتگیِ ناشی از این «آزادی» را به ما بچشاند. 
اکنون با در نظر گرفتن مفهوم اصطلاح «بی‌تفاوتی‌ مدنی» به سراغ پدیده‌ی «آشناگردی‌ِ اینترنتی» می‌رویم و تلاش می‌کنیم تا رابطه‌ی بین این دو را دریابیم.
شاید در نگاه نخست به نظر آید که بین این دو پدیده تفاوت و مغایرت وجود دارد.  به عنوان مثال، وقتی از خانه بیرون می‌آییم و وارد فضای عمومی شهر می شویم، تلاش می‌کنیم در زمانهایی که با فرد یا افرادی ناآشنا در فضایی مشترک قرار گرفته‌ایم، به تک تکِ رفتارهای مبتنی بر«بی‌تفاوتی مدنی» عمل کنیم تا حدی که حتا گاهی ممکن است آرزوی نامرئی شدن کنیم. اما از سویی دیگر (در صورتی که اهل اینترنت و ارتباطات اینترنتی باشیم) ، در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که می‌توانند نقض بی‌تفاوتی مدنی شمرده شوند. و جالب اینکه بر خلاف عادت‌های رفتاری‌مان در موقعیت‌های واقعی ـ عینیِ فضاهای عمومی، گاهی ممکن است مایل به ارتباط با فردی باشیم که هیچ آشنایی قبلی با او نداریم. و عجیب اینکه این تمایل را به هیچ وجه ناقض آزادی و استقلال خود یا طرف مقابل نمی‌دانیم. پرسش این است که این وضعیت را چگونه می‌باید ارزیابی کرد؟ منظورم به طور مشخص این است که چه اتفاقی رخ داده است که می‌توانیم همزمان دو گونه «کنش» اجتماعیِ به ظاهر متفاوت داشته باشیم : در کوچه و بازار، تبعیت از الگوی ارتباطیِ بی‌تفاوتیِ مدنی و در فضای اینترنتی تمایل به استفاده از الگوی «آشناگردی‌های اینترنتی» ! اما آیا واقعاً این دو ارتباط ناقض یکدیگرند؟
به باور من ، اگر قرار باشد که هر یک از این الگوهای ارتباطی را جدا از بستر شرایط اجتماعی‌شان ببینیم، بله یقیناً آنها مغایر و متضاد یکدیگرند. تا جایی که حتا ممکن است آن فردی را که از  هر دو شیوه‌ی ارتباط گیری استفاده می‌کند، به لحاظ روانی ـ شخصیتی مشکل‌دار ارزیابی کنیم. اما اگر هر دو رفتار  را در بستر اجتماعی آن ببینیم مسئله کاملا شکل و محتوایی دیگر می‌گیرد.     
با ذکر یک مثال، مسئله را توضیح می‌دهیم. دو نفر در فضای «یاهو مسنجر» بی‌آنکه نسبت به هم آشنایی قبلی داشته باشند، بی‌مقدمه شروع به ارتباط گیری و گفتگو می‌‌کنند. اینکه تا چه حد اطلاعاتی که طرفین از خود به دیگری می‌دهند صحیح و درست است، (و یا از آی‌دیِ حقیقی خود استفاده می‌کنند) در اینجا اهمیت ندارد. مهم فضایی است که افراد می‌توانند به لحاظ ارتباطی به راحتی در آن احساس امنیت کنند. تا جایی که حتا می‌توانند تصویرهایی دروغین از خود به دیگری ارائه دهند.
برای آنکه بتوانیم این دو فضا (شهری و اینترنتی) و موقعیت‌های آنرا به هم ارتباط دهیم لازم است همزمان هم خود را جای آن فردی بگذاریم که در فضاهای شهری، مقید به رعایت بی‌تفاوتی مدنی است و هم  جای آن فردی بگذاریم که در فضای اینترنتی از وی دعوت به ارتباط شده است؛  اکنون که در وجود ما این دو موقعیت به هم پیوسته‌اند، لازم است در برابر این پرسش قرار بگیریم که : چرا علی‌الرغم اینکه شخص ارتباط گیرنده را نمی‌شناسیم مایل به ارتباط با وی هستیم؟ 
اما برای آنکه بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم شاید بد نباشد نخست نگاهی به برخی از نظریات زیمل بیندازیم. او معتقد است که یکی از ویژگی‌های بسیار مهم انسانهایی که در کلانشهرها زندگی می‌کنند، «آزادیِ شخصی» و «آزادی حرکات» اوست (ص103). اگر خوب به این مسئله دقت کنیم به یاد می‌آوریم که در فضاهای عمومی ـ شهری به این چیزی که زیمل اصطلاحاً به آن می‌گوید «آزادی شخصی و آزادی حرکات» دست ‌یافته‌ایم و اگر درست دقت کنیم به یاد خواهیم آورد که زمانهایی به این تجربه دست یافته‌ایم که کسی به ما توجه نداشته است. یعنی زمانی که از امتیازِ «بی‌ تفاوتی» نسبت به وجود فیزیکی خویش برخوردار شده‌ایم. شاید در ساده ترین مثال بتوان گفت، تصور کنیم بستنی قیفی بزرگی در دست در حال تماشای ویترین‌ مغازه‌ها هستیم و در لذتی که از خوردن (لیسیدن) بستنی و دیدن اجناس می‌بریم، آرزو می‌کنیم هیچ آشنایی ما را در آن وضعیت نبیند. در حقیقت این آرزوی ما به نوعی، شباهت زیادی با آرزوی نامرئی شدن از دید و نگاه دارد. و مسئله‌ی مهم این است که امکان اینکه در شهرهای بزرگ ما را در این وضعیتِ مورد مثال ببینند، بسیار کمتر از شهرهای کوچک و روستاها می‌باشد. چرا که در کلان‌شهرها با توجه به «بی‌ تفاوتیِ مدنی» نگاه نا آشنایان، و به اصطلاح «مردم» خنثی و بی‌اثر است و شاید حتا بشود گفت فاقد قدرت دیدن ماست. زیرا چون «ناآشناست» باید خود را بی‌تفاوت نسبت به ما نشان دهد. و این دقیقاً همان چیزی است که «آزادی شخصی» و «آزادیِ حرکات» را برای هر یک از ما به ارمغان می‌آورد. به بیانی چیزی که می‌شود به آن گفت «پنهان شدن» ما از دید دیگران؛
اکنون آیا به نظر شما می‌شود گفت که کلان‌شهرها، فضا ـ مکان‌هایی هستند که می‌توان در آنها پنهان شد؟ و یا «به چشم نیامد» ؟ اگر پاسخ‌تان آری باشد، به این معناست که شما هم همانند زیمل معتقدید که «بی‌ تفاوتیِ مدنی»، همان عنصری است که برای شهروندانِ ساکن شهرهای بزرگ، ایجاد آزادی عمل می‌کند. و حالا اگر خوب دقت کنیم متوجه می‌شویم که برای شکل گیریِ آزادی عمل در«فضاهای اینترنتی» همان عنصر اجتماعیِ بی‌تفاوتی مدنی وجود دارد. و شاید اصلاً بنیادش بر آن است و از اینرو می‌توان آزادانه «ارتباط» برقرار کرد. و در این آزادی حتا به دروغ خود را کسی غیر از آنچه هست وانمود کرد.
تا جایی که می‌دانیم در فضای «آشناگردی‌های اینترنتی» هیچکس از «طرف ارتباط»اش کارت هویت یا شناسنامه و اسناد رسمی‌ای بدین گونه طلب نمی‌کند و هیچکس تعهدی نسبت به رابطه‌ای که برقرار کرده است ندارد. به بیانی ما با «فردیت»ی مواجه هستیم که «بی‌ تفاوتیِ مدنی» را از کلیه‌ی قیود «مکانی و کالبد داشتگیِ» آن آزاد کرده است. به عنوان مثال با توجه به مثال‌های پیشین اگر در تاکسی می‌بایست طوری می‌نشستیم که انگاری فاقد بدن انسانی هستیم تا بغل‌دستی‌مان احساس معذب بودن نکند و یا در پیاده رو به آن خانم و یا مردی که از روبروی ما می‌آمد، می‌باید طوری نگاه می‌کردیم که احساس نکند مزاحمش شده‌ایم و یا....، اکنون «بی‌تفاوتیِ مدنیِ انسانِ مدرن هزاره‌ی سوم» در «آشناگردی‌های اینترنتی» و یا کلاً فضاهای اینترنتی، خود را به کلی فارغ از «بدن و کالبد»ی کرده است که در فضاهای شهری دائماً مجبور بود وانمود به حذف آنان کند.  مثلاً آن جاهایی که مجبور بود یا لیسدن بستنی ما را نبیند یا بدن ما را لمس نکند یا صحبت‌های ما را نشنود و یا...
بنابراین ، «آشنا گردی‌های اینترنتی»، در واقع چهره‌ی آشکار شده‌ی «آزادی عملِ» انسانِ عصر کلان‌شهرها است. آزادی‌ای که خود را در «ارتباط» خلاصه کرده است: ارتباطی فارغ از جسم، مکان و زمان؛ اکنون با توجه به توضیحات بالا می‌خواهیم به سخنان زیمل گوش بسپاریم و متن را با آن به  پایان بریم. هرچند وی این سخنان را درباره فضای مورد مطالعه‌ی ما نگفته است اما خواهیم دید که پنداری آنرا در نظر داشته است:
«مهمترین خصوصیت کلان‌شهر، گسترش عملکرد آن در ورای حدود فیزیکی‌اش می‌باشد. [...] انسان با حدود جسم‌اش و یا محیطی که فعالیت‌های بلاواسطه‌ی او را در بر می‌گیرد، پایان نمی‌یابد، بلکه دامنه‌ی نفوذ شخص به وسیله‌ی اثرات زمانی و فضایی که از وی صادر می‌گردند، تعیین می‌شود. به همین ترتیب شهر، عبارت است از تمام تأثیراتی که در ورای حدود بلاواسطه‌ی خود گسترش می‌دهد. تنها این دامنه است که حدود واقعی شهر است» (ص107).

این متن با استفاده از مقاله‌ی زیمل با عنوان «کلان شهر و حیات ذهنی» نوشته شده است به ترجمه گیتی اعتماد؛ برگرفته از کتاب گزیده مقالاتی از کتاب مفهوم شهر شماره 1 ، نشر ایران ، 1358 ، چاپ اول
آبان 1389