۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

گفت و گو با عبدالرضا کاهانی ( کارگردان فیلم هیج )



گفتگو با عبدالرضا کاهانی کارگردان فیلم «هیچ»



زهره روحی : می‌خواهیم درباره فیلم «هیچ» صحبت کنیم. اثری که ظرفیت بسیار بالایی برای مباحث جامعه‌شناسیِ جوامع در حال رشد دارد. همینقدر بگویم که پس از دیدن این فیلم ، احساس می‌کردم با کارگردان جوانی مواجه هستم که با شناخت خوب و قابل تحسینی که از فرهنگ حاشیه‌نشینی دارد ، به وسیله سینما و امکانات تصویری ـ بیانیِ آن، به سراغ آسیب‌شناختی این فرهنگ می‌رود. بنابراین، برای پرهیز از تکرار، ضرورتی نمی‌بینم که از استعداد شما و موفقیت این فیلم بگویم. به جای آن یکراست می‌رویم سراغ فضای اجتماعی ـ طبقاتی‌ای که ماجرای فیلم تماما در آن می‌گذرد: زندگی حاشیه‌ای کلان‌شهرها؛ می‌دانید به باور من، آنچه نگاه شما را نسبت به حاشیه‌نشینی جاندار کرده و آنرا از تک‌ساحتی بودن خارج می‌کند این است که شما علاوه بر توجه به موقعیت به حال خود رها شدة این گروه اجتماعی، به «جهان»ی برای خود داشتن نیز توجه کرده‌اید. جهانی که از خرده فرهنگ خاص خود تبعیت میکند و شبکه ارتباطی خود را می‌سازد. و در اینجاست که هنرمندیِ شما به منصه ظهور می‌رسد. چرا که بدون نیاز به ماجراسازی‌‌های درامِ تطبیقی (بین غنی ـ فقیر)، فیلم خود را وقف شکاف اجتماعی ـ طبقاتی‌ای می‌کنید که موضوع کار بسیاری از جامعه‌شناسان جوامع در حال رشد است. با توجه به این تفسیر ممکن است به عنوان «هنرمند»ی که نگاهی حساس و خاص به مسائل اجتماعی دارد در اینباره چیزی بگوئید.



کاهانی: در خصوص اتفاقات پیرامونم فیلم می سازم. در خصوص چیزهایی که دیده ام و قابلیت دراماتیزه شدن دارند. هرگز در مورد اتفاقاتی که ندیده ام فیلم نمی سازم. پیش از تماشاگر، خودم باید داستان و آدمهایم را باور کنم. پس با انسانها سر و کار دارم و انسانها هستند که جوامع را تشکیل می دهند. حال ممکن است آن جامعه شکل گرفته، یک روستای کم خانوار باشد. برای همین لفظ فیلمهای اجتماعی را مختص تهران یا شهرهای بزرگ نمی بینم. در حالیکه متاسفانه فیلمهای اجتماعی به این فیلمها اطلاق می شود و بسیار غلط است. هر جا انسان باشد، جامعه هم هست. تصمیم گرفته ام با این واژه گان -که البته بسیارند- بیگانه باشم و تلاش کنم انسانها را دریابم و اجازه دهم دیگران نوع فیلمهایم را معلوم کنند. کاری به طبقات اجتماعی هم ندارم. اگر فضای فیلمهایم -تا اینجا- طبقه خاصی را در نظر گرفته است،اتفاقی است و شاید به دیده های بیشتر من به آن طبقه برمی گردد. تاکید می کنم، علاقه مندم راجع به انسان بگویم و دغدغه ها و مشکلات او را بررسی کنم. هر جا انسان باشد، زندگی هست و هر جا زندگی باشد، واقعیت. برای همین فیلمهایم تلخ است. ممکن است خودم آدم امیدواری باشم و دلم بخواهد تماشاگر فیلم، شادمان سالن نمایش را ترک کند اما واقعیت و زندگی صدمه می بیند. ما همه آدمهای راستگو را دوست داریم و من هم تلاش می کنم اینگونه باشم. خسارتهایش را هم پرداخته ام اما به راهی که می روم ایمان دارم و اعتقادم این است با کالبدشکافی مشکلات و رسیدن به راه حل، زمینه های پیشرفت انسان فراهم می شود. اگر انسان رشد کند، طبیعی است جامعه هم رشد خواهد کرد. جامعه به خودی خود فاقد هویت است و انسان است که به آن روح می بخشد. پس بر من فیلمساز واجب است به انسان بپردازم. فارغ از هر طبقه و رنگ و نژاد.
یکی از راههای گذار از جامعه‌ای پر مساله، طرح مسائل است و هرگز دروغگویی و چشم پوشی از مشکلات، زیبنده جامعه ای نیست که سودای پیشرفت در سر دارد. این البته چیزی است که فیلم "هیچ" را با حواشی بسیاری روبه رو کرد اما شاید سالها بعد به این نتیجه برسم که به حواشی اش می ارزیده است.
اگر آدمهای فیلم باورپذیرند به این برمی گردد که آنها را دیده ام و تحقیقات بسیاری در موردشان انجام داده ام . بازیگرانم را تشویق کرده ام در خصوص شخصیت هایی که قرار است بازی کنند، اطلاعات کسب کنند و برای درآوردن نقش زحمت بکشند. خودم را هیچگاه از آدمهایم دور نمی کنم و از علاقه ها یا تفریحاتم این است ساعتهای زیادی میان انسانها باشم و در خیابانها قدم بزنم و به کشف آنها بپردازم.
معتقدم هر جا انسان هست، آن جا ظرفیت رشد دارد زیرا انسان با توجه به ظرفیتش، لایق پیشرفت است و این نگاه امیدوارانه من به هر جامعه ای است اما در خصوص فیلمهایم که مبتنی بر واقعیت است با هیچ نگاه ایده ال گرایانه ای شوخی ندارم.



روحی: آقای کاهانی، در «هیچ» صحنه‌های نسبتاً زیادی داریم که بیانگر «موقعیت»‌اند، و عموما هم مبتنی بر تصویرند. یعنی بدون نیاز به کلام و دیالوگ، عهده‌دار تفسیر موقعیت‌هایی هستند که آدم‌های هیچ‌ در آن بسر می‌برند و عمل می‌کنند. به عنوان مثال (به لحاظ اثر گذاری) اشاره‌ای می‌کنم به یکی از این تصاویر ساده‌ و در عین حال بسیار درخشان؛ جایی که دختر جوانِ خانواده در برابر چیزی که اصطلاحاً فضا ـ جای آرایشی اوست، نشسته است. و در حقیقت چیزی نیست به جز، بخش کوچکی از طبقه پایینیِ یک کمد دیواری کهنه و قدیمی؛ که در طبقات دیگرش ظاهراً اسباب و اثاثیه متعلق به افراد دیگر خانه و یا رختخواب و یا بقچه لباس، و یا... جا داده شده است. هنگامی که وی قصد ترک خانه و خانواده را دارد او را نشسته در برابر این فضای حقیرانة آرایشی‌ می‌بینیم که در حال جمع کردن خرده‌ریزهای خود است. آنچه که برای من جذاب است، استفاده هوشمندانه شما از «حقارت» این فضای به اصطلاح آرایشی‌ست. شما با انتخاب نمادینی خود از این فضا (و در کادری مناسب در دوربین)‌، به واقع کل احساس حقارت دختر جوان نسبت به موقعیت اجتماعی‌اش را در آن فضای حقیرانة آرایش‌ که از قضا تنها مکان شخصی و متعلق به او در آن خانواده پر جمعیت است خلاصه می‌کنید. ثبت چنین صحنه‌ای به یاری دوربین موقع‌شناس شما، همان چیزی است که به آن می‌گویم تفسیر تصویری موقعیت؛ تفسیری که باعث می‌شود بی‌نیاز از هرگونه دیالوگ و یا مونولوگی، عمل ترک دختر جوان (در حال حاضر اصلا کاری به تأئید و یا نفی این عمل از سوی مخاطب ندارم)، برای مخاطب قابل فهم و درک شود: ترک زندگی‌ای حقیرانه؛ به بیانی از نگاه متکی به تفسیر موقعیتیِ دوربینِ شما، آنچه که دخترک در حین ترک‌ آن است، نه خانواده‌اش بلکه «سهم حقیرانه»‌اش از زندگی‌ست. به لحاظ جامعه‌شناسی، (در نگاه علمی فارغ از قضاوت اخلاقی ) «ترک» دختر جوان را می‌باید به عنوان خواست و میل او به ترک این زندگی و نحوه بودن در قلمروی حاشیه‌نشینی تفسیر کرد. همان تفسیری که دوربین شما در نهایت خلوص آنرا انجام می‌دهد. و به اعتقاد من، دوربین یک کارگردان تنها زمانی قادر است اینگونه موجز، گویا و روان، عملی ارتباطی با مخاطب خود برقرار سازد که آن کارگردان پیشاپیش دوربین‌اش را اجتماعی کرده باشد. ضمن آنکه مایلم نظرتان را در اینباره بدانم، ممنون می‌شوم درباره آن چیزی که به آن تفسیرهای موقعیتی می‌گویم، صحبت کنید.


کاهانی: این هم به جامعه ای برمی گردد که در آن زندگی می کنم. به دیده هایم. اخلاق و معنویت، زمانی در فیلمهایم خودشان را نشان می دهند که از آنها می گذرم و نشانشان نمی دهم. " لیلا" وقتی خانه را ترک می کند، تماشاگر بی اختیار به اخلاق می اندیشد در حالیکه عمل لیلا بی اخلاقی است که البته مبتنی بر واقعیت است. من، هم از واقعیت حرف می زنم و هم تماشاگر را یاد اخلاق می اندازم. اگر نگاه فیلمساز همسو با دردهای جامعه باشد، مخاطب هم آن را می پذیرد اما اگر در یک فیلم رئالیستی و حتی ناتورالیستی از رویاها حرف بزند و مدام اخلاق یاد تماشاگر بدهد، مخاطب فیلم را دوست نخواهد داشت. این یک روراستی با مردم است. مردمی که به مشکلات خود واقفند و دلشان نمی خواهد دروغ بشنوند. آنها با دیدن فیلم، تنها چیزهایی را می بینند که در زندگی واقعی از کنارشان عبور می کنند. من چیزی ندارم که به تماشاگر بگویم و او نداند. فقط می توانم زندگی اش را با تمام جزئیات نشانش دهم تا تلنگری به او زده باشم. تلنگری که در نهایت قرار است به ارتقاء او بیانجامد. من عاشق آدمها هستم. عاشق غرور و موفقیتشان و بی انصافی است به نمایش سیاهی ها متهم شوم. لقبی که دولتمردان برای فرار از مسئولیتهای خود به فیلمسازان منتقد می دهند. انتقادهای ما اساسا در راستای فعالیتهای آنهاست و آنها هم موظفند که بدانند در جامعه شان چه خبر است.



روحی : بنده قبلا در همین سایت انسان شناسی و فرهنگ، نقدی درباره فیلم هیچ، نوشته‌ام. و می‌دانم که آنرا خوانده‌اید، ضمن آنکه خوشحال می‌شوم نظرتان را درباره‌اش بدانم، یادآوری می‌کنم که در آنجا روی واقعی بودنِ آدمهای « هیچ » پافشاری کرده‌ام. آدمهایی که به راحتی می‌توان آنها را در تمامی کلان‌شهرهای جامعه ایران یافت. در صورت تأیید این سخن از سوی شما، آیا می‌توان گفت که سینمای کاهانی در فیلم هیچ، سینمایی رئال و تاریخی‌ست؟ سینمایی که تاریخ بخش حاشیه‌نشینیِ کشوری در حال رشد را به ثبت رسانده است؟



کاهانی: گمان می کنم جواب این پرسش شما را پیش از این داده ام و جسارتا از آن گذر می کنم. اما در خصوص یادداشتتان باید بگویم، بسیار دقیق، موجز و درست بود. امثال شما می توانند به کمک فیلم بیایند و مباحث مطروحه را عمیق تر برای تماشاگران بشکافند. کاری که شما بدرستی انجام داده اید و من هم استفاده کرده ام.



روحی: آقای کاهانی، درباره بازی بسیار خوب بازیگران سخنی نگفتم، زیرا دانش پرداختن به آنرا ندارم و با وجود آنکه برای تمامی این هنرمندان بزرگ و عزیز: سرکار خانم مرضیه برومند، آقای مهدی هاشمی و سایرین...، احترامی عمیق قائلم، متأسفانه تنها می‌توانم به «بازی بسیار خوب و جذاب» اکتفا کنم. اما دلم می‌خواهد دلایل این حسن انتخاب شما رابدانم.

کاهانی: اکثر شخصیتها برای همین بازیگران نوشته شده بود. این هم از علایق من است. برای تک تک آنها فیلمنامه بازنویسی شد و از آنها خواستم موقع فیلمبرداری سر فیلم دیگری نباشند و تمام فکر و ذکرشان شخصیتهایی باشد که به آنها سپرده شده است. آنها تحقیقات زیادی در خصوص نقشهایشان کردند و چند روز مانده به فیلمبرداری در لوکیشن اصلی فیلم زندگی کردند. پیش از آن که دوربین و عوامل فنی آمده باشند. جز اینها، تمرینهای زیادی بود که صورت گرفت و البته همت بازیگران که جمعشان بی تردید از بهترینهای سینمای ایران هستند. به اینها اضافه کنید علاقه خودم را به بازیگری و سر و کله زدن با بازیگر برای درآمدن نقش. وقتی به انسان علاقه دارم، نمی توانم به شخصیت بی علاقه باشم و وقتی به شخصیت علاقه مندم، نمی توانم بازیگری را ساده فرض کنم. اساسا یک قصه ساده را همیشه بهانه می کنم که به چند آدم بپردازم و پیداست پردازش به آدمها نیازمند انتخابهای درست بازیگران است.



روحی: خسته نباشید، با تشکر مجدد از شما



کاهانی : من هم از سئوالهای شما سپاسگذارم. امیدوارم به دلیل کمبود وقت جوابهای به درد بخوری داده باشم.



این گفتگو را برای سایت انسان شناسی و فرهنگ تهیه کرده بودم و نخست در همانجا در تاریخ 8 خرداد 1389 منتشر شده است




۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

نقد و بررسی « هیچ » به کارگردانی عبدالرضا کاهانی

نگاهی آسیب شناختی به فیلم «هیچ»
نوشته زهره روحی

فیلم «هیچ»، هویت‌اش را از زیستگاه حاشیه‌نشینی و اقشار فرودست جوامع درحال رشد می‌گیرد . از اینرو نوشتن درباره آن به کارگردانیِ روان و هوشمندانة رضا کاهانی، کار چندان مشکلی نیست. البته مشروط به آنکه لحظه‌ای از زمینه اجتماعی ـ اقتصادیِ آن غافل نشویم.
داستان‌ فیلم از روایت ساده و نسبتاً گیرایی برخوردار است که تعمداً در «دو نگاه» از سوی کارگردان به مخاطب منتقل می‌شود؛ در نگاه اول ما با مرد 55 ساله‌ای از اقشار پائین جامعه به نام نادر آشنا می‌شویم. او مبتلا به نوعی بیماری به نام .... است با نشانه‌ و عارضة حیوانی و حقارت‌بارِ پرخوریِ بسیار زیاد؛ بالاخره روزی عمه پیر و علیل‌‌ِ نادر که با او زندگی میکند و جان به لب رسیده از بیماریِ اوست، تصمیم می‌گیرد برای خلاصی خود، از برادر زادة بیمار و همواره گرسنه‌اش، عفت خانم، پرستار روزمزدِ میانسالِ خود را بی آنکه چیزی از بیماریِ برادر زاده‌اش بگوید، راضی به عقد وی کند. پرستار روز مزد، به لحاظ موقعیت اجتماعی، در سطح پایینتری قرار دارد و در خانه‌ای کوچک با خانواده پر جمعیت خود (پسر بزرگتر با همسر و پسربچه‌هایشان و نیز پسر کوچکتر و عروس جوانش و همچنین دختر جوان خانواده با آمد و رفت‌ها و گاه ماندگاری‌های شبانة نامزد دانشجوی او) زندگی میکند. خط اصلی فیلم از زمانی آغاز میشود که عفت خانم و خانوادة پرجمعیت او چند روز پس از عقد، متوجه بیماری و بی‌کاری نادر آقا میشوند. و بدین ترتیب نگاه اول با بیرون کردن خفت‌بار نادر آقا از خانه، و عمده ساختنِ موضوعیتِ بیماری وی، به عنوان عاملِ منفیِ هویتِ اجتماعیِ او به پایان می‌رسد.


اگر در نگاه اول، بیماریِ نادر آقا به‌مثابه آفت دیده می‌شود (هرجا که او هست، «تهی» از مواد غذایی می‌شود)، در نگاه دوم، علت این بیماری، منشایی «پول‌زا» پیدا می‌کند. چرا که از سوی پزشکان، علت پرخوریِ نابهنجار او، داشتنِ کلیه‌‌های اضافه در بدنش تشخیص داده می‌شود. و بدین ترتیب روایت داستان در چشم اندازدوم، از لحظه‌ای آغاز می‌شود که خانواده عفت خانم، به مجرد مطلع شدن از ماجرا، نادر آقا را به خانه باز‌می‌گردانند.
اما این بازگشت، با خوش خدمتی‌های اغراق آمیزِ اعضاء خانواده به نادر آقا، صراحتاً لحن و نگرشی نوکرصفتانه دارد؛ جدا از اینکه به موازات آن، به نظر می‌رسد کاهانی سعی دارد این خدمت‌رسانیِ تمام و کمال در خوراندنِ مداوم غذا و خوراکی‌ به نادر آقا را با القاء نقش و موقعیت گاوِ پرواری در ذهن مخاطب، درهم آمیزد. بهر حال با مستقر ساختنِ تمام وقت نادر آقا درحیاط کوچک خانه (آنهم لمیده بر تختی، زیر سایة نحیف تک درخت خانه)، کارگردان به او نقش و موقعیت شاه ـ گاوِ پرواری می‌بخشد؛ ضمن اینکه از لابلای گفتگوها و تلفن‌ها، متوجه می‌شویم که برای هر کلیة اضافة وی حداقل مبلغ 35 میلیون تومان پرداخت می‌شود. و این عضو جدید خانواده چند کلیه دارد 4تا و یا 6 تا؟! بهرحال با بازگشت پرواربندانه ـ شاهانة نادر آقا به خانه، نان‌آوران خانه، دیگر به سر کار نمی‌روند. البته اگر بتوان فروش قاچاق سی دی و یا ساندویچ در خیابان‌های شهر و استادیوم‌های فوتبال را «شغل» نامید!



در بین اعضاء خانواده، تنها عفت خانم که کارگر روزمزد در خانه‌هاست و نیز پسر بزرگش که راننده وانت است، صاحب شغل هستند. اما اکنون پسرِ بزرگتر، خوراک دهیِ همراه با لودگی به نادر آقا را به کار با وانت ترجیح داده است. و ما حداقل در چندین صحنه، شاهد بریز و بپاش‌های سبکسرانة او به همراه اعضاء خانواده هستیم؛ که اگر پس از چرخش جایگاهیِ نادر آقا، قصد کارگردان از این صحنه‌ها، انتقال شادمانی‌ و شادخواری‌ِ این خانواده بر محور «خوردن»، به مخاطب خود است ، قطعاً موفق شده است.
باری، تغییر موقعیت نادر آقا علاوه بر نوکرصفت کردنِ پسر بزرگتر، او را به وسوسة ازدواج مجدد هم می‌اندازد. به قول خودِ وی «سفره ای که پهن شده! چرا بر سرش یه زن بیوه و چند تا بچه دیگه ننشینند!». اما این تغییر رفتاری در خانواده عفت خانم، فقط به پسر بزرگتر ختم نمی‌شود؛ چرا که موقعیتِ پول‌زاییِ نادر آقا، موجب ماندگاری و همنشینیِ هومن (داماد آینده خانواده) نیز نزد نادر آقا شده است. و گویی کاهانی با حساس کردن دوربین خود در تعقیبِ پرسه زدنِ افراد بیکار و نیمه شاغلِ خانواده (همچون هومن، پسربچه‌ها، و پدر آنها) در اطراف نادر آقایی که صرفاً از قِبَلِ همواره خوردن خود، فقط شکم آنها را به نسبت سیر و نیمه سیر می‌کند، قصد دارد تا با تأکید گذاریِ فیزیکیِ این گروه بیکار و نیمه شاغل، به گونه‌ای نمادین موقعیتِ اقتصادی و نیز نحوة زندگیِ انسان‌های حاشیه‌نشین را ترسیم کند. چهره‌ای که ظاهراً نسل جدید حاشیه‌نشین‌ها دیگر نمی‌پسندند و مایل‌اند خود را به اصطلاح بالا بکشند. حال یا از راه تحصیلات دانشگاهی و یا همچون دختر جوانِ عفت خانم از راه وصلت با جوان تحصیلکردة هم طبقه‌اش؛ و از قضا از همین روست که وی به محض مطلع شدن از انصراف هومن از ادامه تحصیل، او را از زندگی خود بیرون میکند.
با اطمینان باید گفت خلقِ زیستگاهِ انگل وار و موقعیتِ غیر مولدی، در مجاورتِ نادر آقا، یکی از اثر گذارترین فضاهای تاریخ سینمای ایران است؛ کاهانی جدا از اینکه در سادگی تمام، مفهوم و کارکرد عمیق «کار» و ماهیت آن در رابطه با شکل دهی به شخصیت اجتماعی افراد را به نمایش در‌آورده است، بلکه از راه تمثیل به اقتصاد بیماری که با تمامی ثروت طبیعی‌اش، از ظرفیت راه‌اندازیِ کار تولیدی و اشتغال زایی بی‌بهره است، می‌پردازد. آنهم از راه کاری بس هنرمندانه! شاید بیشتر از اینرو که برای خلقِ استعاری چنین مهمی، نه تنها به راحتی ایدة خود را در موقعیت‌های رئالِ زندگی و فرهنگ حاشیه‌نشینی به جریان انداخته است، بلکه با عقب نکشیدن از قلمروی رفتاری ـ ادراکیِ حاشیه‌نشینی، داستان را تا به آخر در فضایی غیر روشنفکری دنبال کرده است. و این یعنی آدم‌های «هیچ» را به آسانی می‌شود در خیابان‌های شهر در بین سکونتگاه‌های حاشیه‌نشینی و یا مراکز تجاری، سر چهار راهها، و...، دید و شناخت. از اینرو عفت خانم(هر چند بی‌نتیجه)، آنقدر واقعی است که می‌تواند بی‌نیاز از بکارگیریِ جملات قصار و شعارگویی، نزد نادر آقا لب به شکایت باز کند و از هزینه نکردن پولش برای راه اندازیِ یک «کار و کاسبی» برای تمامی اعضاء خانواده گله‌مند باشد؛ و از فردای آنروز هم بی‌اعتناء به وجود «وی» (به عنوان شوهر و مرد زندگی‌‌اش با پولی هنگفت) دوباره به کار روزمزدیِ خود در خانه‌ها بازگردد.
بهرحال، در پایان نگاه دوم، در عرض چند دقیقة تصویری ـ تأملی، ما با خانواده‌ای فرو پاشیده مواجه می‌شویم: محترم، عروسِ بزرگتر عفت خانم (که در گذشته بر اثر ترس از خشونت شوهرش لال شده است،) شوهرش را به دلیل خیانت به زندگیِ زناشویی‌اش ترک می‌کند، هومن (نامزد و داماد آینده خانواده) از سوی دختر خانواده پس زده می‌شود، و خودِ دختر جوان، در نهایت خانواده را ترک می‌کند؛ ضمن آنکه یکتا (عروس جوان و همسر پسر کوچکترِ عفت خانم) که پس از آگاهی از حاملگی خود، مایل به نگهداری فرزندش در شرایط بیکاری شوهرش نیست، خود کشی میکند.
اما در کنار فروپاشیدگی و اضمحلال خانواده عفت خانم، رفتن بی‌سر و صدای نادر آقا را هم باید اضافه کرد. اگر در پایان چشم انداز اول، اعضاء خانواده، متحداً او را به منزله آفت زندگی‌شان از خانه بیرون می‌کنند، در پایان چشم انداز دوم، نادر آقا به شیوة دیگری مجبور به ترک خانه می‌شود. چرا که وجود خانة‌ عفت خانم بدون وجود اعضاء پرسه‌زن و کمر بسته به خدمت برای او دیگر محل ماندن نیست!
با این حال فقط در پایان فیلم و مشاهدة اعضاء از هم گسیخته و نابود شدة خانواده است که درمی‌یابیم، ورود دوبارة نادر آقا در هیئت جدیدش، به واقع ورود مجدد همان «آفت» در نگاه اول است؛ منتها آفتی که اینبار شناخته نمی‌شود. آنهم به دلیل استتار خود با استفاده از ضعف اقتصادیِ خانوادة عفت خانم؛ آفتی که بیشترین قربانیان خود را از بین ساکنین حاشیه‌نشینِ شهرهای بزرگ انتخاب می‌کند.

این مطلب برای اولین بار در سایت انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است


۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

گذر موقعیت ها : مهاجرت

3. گذر موقعیت ها : مهاجرت به آمریکا
گفتگو با آقای ساسان مطلبی

روحی: از اینکه دعوت به مصاحبه را پذیرفتید از شما سپاسگزارم . لطفا خودتان را معرفی بفرمائید.

آقای ساسان مطلبی : باتشکر از زمانیکه به من دادید تا به سوالات شما پاسخ دهم. من ساسان مطلبی، 49 ساله متولد شهر تهران هستم.

روحی: با وجودیکه از طریق مصاحبه با همسر شما (خانم گلناز بنی‌فاطمی)، می‌دانیم که در چه تاریخی از ایران خارج شده‌اید، اما برای آنکه این مصاحبه از استقلال برخوردار باشد، لطفا ، تاریخ خروج و محل مهاجرت را ذکر بفرمائید.

مطلبی: من به همراه خانواده در تاریخ بهمن 87 از ایران خارج شدیم و به کشور امریکا، ایالت کالیفرنیا آمده و در شهر لوس آنجلس مقیم شدیم.

روحی: همسر شما در مصاحبه‌ای که پیشتر با ایشان داشتم، لطف کردند و از تجربه اقامت‌شان در کشور آمریکا گفتند، آیا امکان دارد شما هم از تجربه‌ای که تا امروز از سر گذرانده‌اید، بگوئید؟ آیا کشور آمریکا همانگونه است که قبل از رفتن و زندگی کردن در آنجا، تصور می‌کردید؟


مطلبی: تصویریکه من قبل از ورودم از امریکا داشتم خیلی متفاوت با زمانیکه به آن وارد شده و سکونت گزیدیم نداشت. من قبلا به دلیل اقامت یکساله در انگلستان و تجربیاتی که در آنجا داشتم میتوانستم تصویری حدودی از امریکا در مقایسه با انگلستان داشته باشم. ضمنا من قبل از مهاجرت با افراد مختلف که در امریکا برای زمان زیادی اقامت داشتند گفتگو کرده بودم و تصویری حدودی از زندگی در امریکا داشتم. در سنی که من وارد امریکا شدم سختیهایی از نظر همسو شدن با قوانین و فرهنگ متفاوت اینجا وجود دارد ولی امکاناتی که در اینجا (امریکا) برای رفاه شهروندان وجود دارد تا حدود زیادی جذابیت جهت پذیرفتن مشکلات اولیه مهاجرت را ایجاد میکند.

روحی: لطفا از وضعیت کار در آنجا بگوئید. آیا در حال حاضر شاغل هستید؟ ممکن است از تجربه‌ی کاری خودتان برایمان بگوئید.

مطلبی: بدلیل وضعیت اقتصادی بسیار بدی که در حال حاضر در دنیا وجود دارد و طبعا در این کشور نیز تاثیرات بسیاری داشته است، امکان یافتن شغل بسیار سخت است بخصوص برای افرادیکه جدیدا مهاجرت کرده اند. من حدود یکسال و نیم بیکار بودم ولی پس از آن مشغول به کار در یک بیمارستان خصوصی بصورت پاره وقت شدم. قبل از شروع این کار من کاری مربوط به تخصص خودم (سخت افزار کامپیوتر) را با یک نفر دیگر شروع کردم ولی به دلیل بد بودن بازار کار و نبود درآمد کافی مجبور به تعطیلی کار شدیم.

روحی: آیا هیچوقت به «اداره کار» (سازمان‌های کاریابی) برای یافتن کار مراجعه کرده‌اید؟ آیا چنین سازمانهایی در آمریکا وجود دارد؟ (در صورت مثبت بودن پاسخ، اگر برایتان مقدور است، لطف کنید و کل ماجرایی را که در آنجا و یا در رابطه با آنجا برایتان رخ داده تعریف کنید.) ( و اگر این سازمانها وجود دارند اما شما به آنها مراجعه نکرده اید لطفا دلیل آنرا بفرمائید. )

مطلبی: در اینجا تفاوتهای بسیاری با ایران در رابطه با کاریابی وجود دارد. مهمترین تفاوت آن این است که تقریبا 95% شرکتها یا محلهایی که به نیروی کار احتیاج دارند، فقط از طریق نامنویسی اینترنتی درخواست خود را ارائه میدهند و اگر زمانی شما حضورا بخواهید تقاضای کار بدهید آنها شما را دعوت به نامنویسی از طریق اینترنت میکنند و هیچگونه جوابی در رابطه با استخدام شما بصورت حضوری نمیدهند. من شخصا از زمانیکه وارد امریکا شدم حدودا برای 10 محل مختلف تقاضای اشتغال به کار کردم (از طریق اینترنت) ولی حتی یک مورد تماس بعد از نامنویسی نداشتم.


روحی: شغل شما در ایران چه بوده ؟ و آیا از کاری که داشتید راضی بودید؟


مطلبی: آخرین فعالیت کاری من در ایران قبل از مهاجرت، راه اندازی یک مرکز بازیهای کامپیوتری در اصفهان بود که حدود 4 سال فعالیت آن به طول انجامید. درآمد حاصل از آن برای مخارج یک زندگی متوسط کافی بود.


روحی: آیا در آمریکا، دوست، و یا فامیل دارید؟ آیا با آنان ارتباط نزدیک دارید؟


مطلبی: یکی از مشکلات بزرگ اینجا بخصوص برای ایرانیان که بسیار انسانهای اجتماعی هستند، نبود ارتباطات دوستانه یا خانوادگی است. من خواهرم در همین شهریکه ما زندگی میکنیم، زندگی میکند ولی بدلیل مشغله بسیار فراوان و تفاوت طریقه زندگی، تفریبا ماهی یکبار هم نمیتوانیم دیداری داشته باشیم.


روحی: به غیر از ارتباطات فامیلی، رابطه‌تان با جامعه‌ی ایرانیان مقیم لس‌آنجلس و یا شهرهای دیگر چطور است؟ آیا عضویتی در هیچیک از انجمنها و یا باشگاههای ایرانی (اعم از ورزشی و یا فرهنگی )دارید؟ آیا اصلا چنین جاهایی در شهر لس آنجلس وجود دارد؟

مطلبی: در شش ماه اول که وارد امریکا شدم، در یک مجتمع دولتی در کلاس سخت افزار کامپیوتر نامنویسی کردم و در آنجا با تعدادی از مهاجرین ایرانی آشنا شدم ولی ارتباط خانوادگی با آنها نداشتم. من تا الان بدنبال پیدا کردن انجمن ها یا باشگاههای ایرانی نبوده ام و از وجود آنها بی اطلاعم.


روحی: آیا علاقه ای به رفتن جشنهای ایرانی دارید؟

مطلبی: من تا به حال یک بار در یکی از بزرگداشتهایی که برای یکی از هنرمندان قدیم سینمای ایران برگزار شده بود، حضور یافتم و از آن لذت بردم.


روحی: تا چه حد در معرض اخبار ایران قرار دارید؟ آیا خبرهای مربوط به ایران را دنبال می‌کنید؟

مطلبی: من هر روز اخبار مربوط به ایران را از طریق اینترنت دنبال میکنم و برایم بسیار مهم است.


روحی: اخبار مربوط به جامعه آمریکا را چطور دنبال می‌کنید؟ بیشتر کدام خبرها (: ورزشی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و یا ...؟) برایتان مهم هستند و نیز لطفا بفرمائید این خبرها را از چه طریق دریافت می‌کنید: روزنامه، تلویزیون، اینترنت و یا...؟

مطلبی: من اخبار مربوط به امریکا را بصورت جسته گریخته از طریق اینترنت و تلوزیون دنبال میکنم و اخبار سیاسی و اقتصادی آن برایم اهمیت دارد.


روحی: آیا از زندگی در آمریکا احساس رضایت می‌کنید؟ (لطفا هر پاسخی که می‌دهید، دلیل آنرا اگر برایتان مقدور است توضیح بدهید.)

مطلبی: همانطوریکه قبلا گفتم، تفاوتهای فرهنگی بسیاری بین ایران و امریکا وجود دارد. یکی از بزرگترین نکات مثبت در کشور امریکا، ارزش موقعیت فردی انسانها و امنیت زندگی آنهاست. ولی در عین حال سیستم زندگی در اینجا برای مهاجرین ایرانی که تازه وارد این کشور شده اند، بسیار متفاوت است. برای مثال در اینجا سیستم اقتصادی مردم از طریق اعتبار (Credit) سنجیده میشود که در مقایسه با ایران یک چیز ناآشناست. هر کار اقتصادی مانند خرید خانه، اجاره، خرید ماشین و یا حتی پیدا کردن کار احتیاج به اعتبار دارد و این اعتبار زودتر از یکسال پس از زندگی در این کشور به شخص داده نمیشود مگر اینکه آن شخص با سرمایه بسیار زیادی وارد کشور شود و این سرمایه در حساب بانکی شخص در امریکا موجود باشد. شخصا هر چه از اقامتم در اینجا میگذرد و بخصوص پس از شروع اشتغال احساس آرامش و امنیت بیشتری میکنم و زندگی در اینجا برایم راحتتر شده است.

روحی: آیا فکر می‌کنید در آینده ممکن است شرایط زندگی‌تان در آمریکا، از اینی که در حال حاضر دارید، بهتر شود؟

مطلبی: قطعا در صورتیکه فعالیت فعلی من بصورت تمام وقت شود و امکانات رفاهی از طریق شغل (بیمه بهداشتی برای همه افراد خانواده و حقوق بازنشستگی) به من داده شود، بهتر خواهد شد.


روحی: اوقات فراغت خود را معمولا چگونه می‌گذرانید؟ آیا ممکن است برایمان بگوئید روزها را چگونه می‌گذرانید؟ ( در صورت امکان یک روز خود را برایمان تعریف کنید.)



مطلبی: من به اتفاق افراد خانواده حدودا ماهی دو بار به دیدن فیلمهای جدید میرویم و ماهی یکبار از طبیعت اطراف استفاده میکنیم. هر زمانیکه مشغول به کار نباشم به همراه همسرم جهت پیاده روی به کوهی در نزدیکی محل سکونتمان میرویم.
من در منزل در زمانیکه مشغول به کار نیستم از طریق اینترنت خرید و فروش کلکسیون تمبرهای قدیمی و جدید ایرانی و خارجی میکنم.


روحی: با تشکر مجدد از همکاری جنابعالی در انجام این مصاحبه، لطفا اگر مطلبی در خصوص «مهاجرت» دارید بفرمائید.

مطلبی: من هم از شما متشکرم.




گفتگو با گلناز بنی فاطمی ـ مهاجر مقیم آمریکا
http://zohrerouhi.blogspot.com/2010/11/blog-post_10.html

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

گذر شهر اصفهان

5. گذر شهر اصفهان
گفتگو با مدیران موسسه رنگین کمان سپید ( مرکز روزانه فرهنگی ـ آموزشی ویژه میانسالان و سالمندان)

زهره روحی : از اینکه امکان مصاحبه با مدیران موسسه رنگین کمان سپید برایم به وجود آمده، بسیار خوشحالم. لطفا خودتان را معرفی بفرمائید.




موسسه رنگین کمان سپید : ما هم از آشنایی با شما و فعالیتتان خوشحالیم و از دعوتتان برای این مصاحبه تشکر می کنیم. ما دوخواهر هستیم که با یکدیگر این کار را شروع کردیم و هرکدام بنا به تواناییهایی که داشته ایم، گوشه ای از کار را گرفته ایم.من نیلوفر هرندی زاده متولد 1341 دارای لیسانس علوم تربیتی شاخه مدیریت آموزشی هستم و خواهرم هم مرجان هرندی زاده متولد 1344 دارای لیسانس پرستاری می باشد.







روحی : تا آنجا که می دانم ، این موسسه نخستین نهاد فرهنگی در شهر اصفهان است که فلسفه‌ی فعالیتش نه بر اساس نگهداری از سالمندان بلکه بر مبنای پر کردن اوقات فراغت آنان است . و از قضا ایده همین فعالیت است که برای من جالب است. اینکه یاد بگیریم دوران سالمندی را از انزوای اجتماعی ای که گاهی جامعه به آدمها تحمیل می کند بیرون آوریم و به افراد سالمند نگرش جدیدی برای درک خود ، محیط و اطرافیانشان بدهیم. خواهش میکنم درباره عواملی که موجب شکل گیری این ایده برای شما شد بفرمائید.







رنگین کمان سپید : همه ما پدربزرگ و مادربزرگ هایی داشته ایم و داریم که روزگاری ستون اصلی و گرداننده خانواده بوده اند و امروز شاهد از دست دادن تدریجی توانمندی شان ، خانه نشینی و کناره گیری اجباری آنها از هر نوع فعالیت اجتماعی هستیم. ما به این امر به مثابه سیر طبیعی زندگی می نگریستیم اما بر این باور بودیم که سالمندان نیاز به محیطی خاص و ویژه دارند که بتوانند در کنار همسالانشان ، تواناییهای جدید خود را کشف نمایند و شیوه های برقراری ارتباط های نوین را پیدا کنند.
این اندیشه مدتها دغدغه فکری هریک از ما بود تا اینکه در سال 1380 طرح تشکیل موسسه ای را برای میان سالان و سالمندان ریختیم که یکی از اهداف آن این بود که در محیطی شاد و فعال ، نگرشی نو، تازه و پویا بوجود آورد و بتواند درجهت دست یابی به اهداف بالا حرکت کند.




روحی : لطفاً برنامه های خود را تا حدی معرفی بفرمائید ؟



رنگین کمان: برنامه های ما بطور اجمال شامل برگزاری کلاسهای مختلفی چون قرآن، یوگا، زبان انگلیسی، کامپیوتر و کلاسهای مختلف هنری می‌باشد که مفصلا در سایت موسسه نوشته شده است. همچنین برنامه گردشگری داریم که شامل: گردشهای دو روزه به اطراف اصفهان ، بازدید از بناهای تاریخی و گردش در باغهای شخصی اعضاء می باشد. گردهمایی ماهانه که در چهارشنبه آخر هر ماه ساعت 5/8 صبح الی 5/10 برگزار می گردد از دیگر برنامه های موسسه است که شامل قسمتهای مختلف ازقبیل معرفی کتابهای مناسب این سن ، آموزش مسائل بهداشتی و فرهنگی و معرفی افراد موفق و ... می باشد. درکنار این فعالیتها بخش مهد سالمند است که افراد 60 سال به بالا می توانند از صبح تا ظهر در موسسه حضور داشته باشند و از برنامه های مختلف این بخش استفاده کنند.







روحی : آیا ممکن است به طور مشخص رده‌های سنی میانسال و سالمند را مشخص کنید.



رنگین کمان: سازمان بهداشت جهانی WHO ، سن سالمندی را 60 سال به بالا تعیین کرده است که این سن در کشورهای مختلف بنا به توسعه یافته یا در حال توسعه، بالاتر یا پایین تر می رود. مثلا این سن در بعضی کشورهای پیشرفته به 80 سال هم میرسد و یا در بعضی کشورها تا 40 سال پایین آمده است.
- خود دوره سالمندی نیز تقسیم بندی هایی دارد مثل: سالمند جوان ، سالمند پیر و کهنسال.
- سن میانسالی هم از 40 تا 60 سال است.



روحی: آیا موسسه رنگین کمان برنامه های جداگانه‌ای برای این دو رده سنی دارد؟ یا آنکه انتخاب برنامه و نوع فعالیت را به خود اعضاء واگذار می‌کند؟



رنگین کمان: انتخاب برنامه و نوع فعالیت بعهده خود اعضاء و مراجعین است اما مسلما موسسه درمورد این انتخاب پیشنهادهایی به آنها ارائه می‌دهد و آنها را در این انتخاب یاری می‌کند. ما درحقیقت نه تنها باید به رده سنی افراد بلکه به بسیاری از مسائل دیگر از قبیل سطح تحصیلات، وضعیت فرهنگی خانواده افراد در کودکی ، وضعیت فرهنگی و تحصیلات فرزندان در حال حاضر و ... نیز توجه کنیم چون همه ابنها در هماهنگ شدن فرد با برنامه موثر است.



روحی : امروز پس از نه سال یا بهتر است بگوییم چیزی حدود یک دهه ، تا چه اندازه به اهداف خود نزدیک شده اید ؟

رنگین کمان: اهداف هفت گانه ما عبارتند از:
1-توسعه ارتباط میان نسلها خصوصا سالمندان با کودکان
2-آشنا کردن افراد با نیازهای روحی و روانی و جسمی در مرحله سالمندی و تغییر نگرش نسبت به این مرحله از زندگی
3-بالا بردن سطح فرهنگ و آموزش سالمندان
4-فعال کردن و سهیم نمودن سالمندان و میان سالان در برنامه ریزیها و تصمیم گیری ها و ایجاد روحیه مثبت و فعال علیه تفکر بازنشستگی و ازکارافتادگی
5-فراهم آوردن محیطی مناسب و شاد برای سالمندان و میان سالان جهت تخلیه روحی و روانی و نیز تقویت جسمی
6-فراهم آوردن محیطی مناسب جهت بروز توانمندیها و تجربیات هر گروه سنی و عرضه آثار فرهنگی علمی و هنری آنها
7-ترویج کتاب و کتابخوانی
در این مدت اگرچه به همه اهداف نرسیده ایم اما به بسیاری از آنها تا حد زیادی نزدیک شده ایم. البته به هر حال هر نرم افزاری یک سخت افزار مناسب خود را می طلبد. بعبارت دیگر باید محتوی و شکل با هم متناسب باشند. مسلما اگر از نظر مکانی فضایی مناسب و بزرگتر داشتیم، جایی که حیاط و باغچه هایی وسیع داشته باشد می توانستیم صندلی های ثابت تعبیه کنیم. یا مثلا اگر کلاسهای مجزاء بیشتری داشتیم که بتوانیم تمام وسایل کمک آموزشی مربوط به هر درس را در یک کلاس داشته باشیم درصد نزدیکی به اهدافمان مسلما بیشتر می شد.



روحی : مطمئنا در طی این سالها با مشکلات و موانعی برخورد داشته اید ، آیا مایل به بازگو کردن برخی از آنها هستید. اگر مقدور است یکی دو نمونه از آنها را بفرمائید.



رنگین کمان: درابتدا مشکلات فراوانی داشتیم . کار کاملا تازه بود و خودمان اگرچه تجربه کارهای مشابه داشتیم اما به هر حال در این زمینه تازه کار بودیم . اصلی ترین مشکلمان گرفتن مجوز بود و اینکه از چه نهادی بتوانیم آنرا تهیه کنیم . درحقیقت هنوز در کشور برای تاسیس یک مرکز روزانه سالمندان بخشنامه ای وجود نداشت و نه تنها برای مردم فعالیت ناشناخته ای بود بلکه اکثر نهادهایی که باید متولی این مراکز باشند از آن اطلاعی نداشتند. به هرجا که مراجعه می کردیم جز بذر ناامیدی چیز دیگری وجود نداشت. اغلب معتقد بودند زنان سالمند که در خانه هستند و از نوه هایشان نگهداری می کنند ،مردها هم که وقتشان را در پارک می گذرانند و اصلا در سن بالای 60 سال که دیگر کسی نیازی به زبان و کامپیوتر و کارهای هنری و ... ندارد. ما به هر حال کار را با یاری دوستانی که کمکشان فراموش نشدنی است شروع کردیم تا اینکه در سال 83 که بخشنامه تاسیس مراکزروزانه سالمندان داده شد، کم کم نگاهها عوض شد و درهای بسته یکی یکی باز شدند .







روحی : آیا سازمان بهزیستی از ایده‌ی شما در ایجاد موسساتی اینگونه استقبال کرده است؟


رنگین کمان : مراکز روزانه سالمندان در کشور ما یک برنامه جدید است که مردم و نهادها کم کم با چگونگی و کم و کیف آن آشنا می شوند. این آشنایی احتیاج به زمان دارد. اکنون باتوجه به افزایش جمعیت سالمند در جهان و ایران یکی از اهداف سازمان بهزیستی کشور بهبود کیفیت زندگی سالمندان است و بنا به این رویکرد برنامه هایی در دست اجرا دارد و پروژه هایی با همکاری مراکز غیر دولتی انجام می دهد. بر همین اساس همکاری دوجانبه موسسه و سازمان بهزیستی در زمینه توانمندسازی بانوان شهری نیز از سال 85 تاکنون درحال اجراست.



روحی : آیا اطلاع دارید که، نهادهایی از این دست در شهرهای دیگر ایران و از جمله تهران (چه بخش خصوصی و چه بخش دولتی ) وجود دارد یا نه ؟ آیا با آنها ارتباط دارید ، اگر پاسخ مثبت است ، لطفا توضیحی در این باره بدهید.



رنگین کمان: بطور کلی برای سالمندان فعالیتهایی در کشور انجام گرفته است . تا جایی که ما می دانیم در بخش دولتی و هیئت امنایی (( مجموعه سالمندان و معلولان کهریزک )) در تهران و (( باغ تجربه)) در اصفهان و در بخش غیر دولتی (( جهاندیدگان شاد )) در تهران و شیراز مشغول فعالیت می باشند. بخشی از فعالیت هرکدام از این مراکز شبیه مرکز ماست اما اینکه مجموعه ای به این صورت کاملا در اختیار فرهنگ و ادب برای این گروه سنی باشد، در اصفهان که می دانیم وجود ندارد.

روحی : بیشترین استقبال سالمندان از چه نوع فعالیت هایی است و به چه دلیل؟



رنگین کمان : بیشترین استقبال از کلاسها و برنامه های آموزشی است و چون با توانایی و نیاز افراد هماهنگ است و شادی، احساس رضایت از خود و داشتن لحظاتی شیرین همراه با آموزش هدف این کلاسهاست، مورد توجه افراد قرار گرفته است.
برنامه های گردشگری هم طرفداران زیادی دارد. مادربزرگها به علت محدودیتی که دارند نمی خواهند وجودشان خللی در برنامه های فرزندان و نوه ها ایجاد کند و این گردشها که با دوستان هم توانشان انجام می گیرد ، باتوجه به جو شاد و دوستانه ای که ایجاد می شود، بسیار دلچسب می باشد.


روحی : کار با سالمندان چه تجربه‌ی جدیدی برای شما داشته است ؟ (از نظر احساس و عواطف شخصی ، و نیز از نظر درک مسائل اجتماعی)


رنگین کمان : کار بسیار زیبا و لذت بخشی است. ما در این مدت با سپیدارهای تنومندی آشنا شده ایم که ریشه در زمین و شاخ و برگ در آسمان دارند. فقط مهم این است که بتوانی به درون این آدمها راه یابی و نهفته هایشان را آشکار کنی و آنگونه باشی که اعتماد آنها را جلب نمایی . اکنون هر سالمندی را که در خیابان می بینیم نه تنها توجه ما راجلب می کند و احساس محبتمان را بر می انگیزاند بلکه بچه هایمان هم می گویند "مامان! این خانم را هم ببر موسسه." اکنون بیش از قبل به اهمیت وجود سالمندان و درک آنها در جامعه پی برده ایم.



روحی : در پایان ضمن تشکر مجدد ، لطفا اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید .


رنگین کمان : اگر در پایان این مصاحبه بخواهیم درددلی با شما داشته باشیم و از احساسمان بگوییم اینکه پس از گذشت 9 سال اکنون خوشحالیم که با وجود مشکلات، به ندای درونمان گوش فرا دادیم و به دنبال افسانه شخصی مان رفتیم. افسانه شخصی ای که اگرچه از لحاظ مادی نمی توان روی آن حساب کرد اما ما دستمزدمان را به صورت روزانه وقتی لبهای خندان ، صورت بشاش و دعای خیر اعضاء مان را می شنویم، دریافت می کنیم و شاید یکی از مواردی که باعث جذب افراد می شود همین کارکردن با عشق است که لاجرم بر دلها می نشیند و باعث شده است که اعضاء نیز یک دل و یک رنگ درکنار هم باشند، دوستان قدیمی همدیگر را پیدا کرده اند و دوستیهای جدید و بسیار زیبا هم در اینجا شکل گرفته است.
درپایان باید یک بار دیگر از لطف شما تشکر کنیم و برایتان آرزوی موفقیت در کار ارزشمندتان را داریم.

آدرس سایت موسسه رنگین کمان سپید www.7sepidar.com