تهیه و تنظیم : زهره
روحی
ز. ر: ممنون از اینکه دعوت به مصاحبه را پذیرفتید. لطفا خودتان را معرفی
بفرمایید
آقای ماشاءالله اسدی: من ماشاءالله اسدی هستم. متولد سال 1314 منطقه یک
اصفهان (خیابان طالقانی ـ نارون) که آن زمان بهش خیابان شاه می گفتند.
ز. ر: شغل شما چیست؟ چند سال است که در این کار هستید؟
ماشاءالله اسدی: فعلا ً ما «یخچالی» هستیم. کارگاه یخچالی داریم،
و حدود 40 سالی می شود که در این کاریم.
ز. ر: یعنی قبلا شغل دیگری داشته اید؟
ماشاءالله اسدی: قبلا به مدت بیست سالی توی کار «فنی» بودم . کارهایی مثل
مونتاژ کردن کارخانه ها؛ کارخانه قند و
شرکت نفت،
ز. ر: این کار مونتاژی که می فرمایید، وسائلش از کجا می آمد، شما اطلاع
دارید؟
ماشاءالله اسدی: بله، کارخانه قند وسائلش از سوئیس می آمد، وسائل ذوب آهن
از روسیه آمد، شرکت نفت از انگلستان، آمریکا و ایتالیا آمد.
ز. ر: شغل پدرتان چه بود؟
ماشاءالله اسدی: دو سه رقم کار داشت، بنایی میکرد، با اون قدیمی سازها.
یه مقداری هم با اداره فرهنگ آن زمان متصدی استخر بود و یک موقعی هم توی کار همین
یخ سازی بود.
ز. ر: کشاورز نبودند؟
ماشاءالله اسدی: نه به آن صورت. بیشتر یخسازی میکردند. یخ را در چال حبس
میکردند. یک یخچال دو سه هزار متری داشتند در لنجان، بعد هم در زمان جنگ جهانی
دوم رفت متصدی استخر شد . لهستانیها آن موقع میآمدند استخر که پدرم آنرا برایشان
آماده میکرد. سرپرستی آنجا را داشت.
ز. ر: شما هم با خارجی ها کار کرده اید؟
ماشاءالله اسدی: من با آلمانی ها، فرانسوی ها ، ایتالیایی ها و آمریکایی
ها کار کرده ام. مثلا توی کارخانه نساجی بافت ناز که آن موقع بهش «شهناز» می گفتند
توی فابریک رنگ سازی با آلمانی ها کار می کردم. با فرانسوی ها در کارخانه قند
اصفهان کار کردم و با آمریکایی ها یک چند روزی در خلیج فارس، توی قسمت سکوی حفاری استخراج نفت کار کردم. آنها
(آمریکایی ها ) پیمانکار بودند.
ز. ر: کارتان چه بود؟
آقای اسدی: من در همه ی این جاها در قسمت تأسیسات، لوله کشی و جوشکاری کار میکردم.
ز. ر: تحصیلات تان چقدر است؟
ماشاءالله اسدی؟ خیلی کم است . خیلی جزئی است.
ز. ر : همسر شما هم اهل اصفهان است؟ نسبت فامیلی با شما دارند؟
ماشاءالله اسدی: بله اهل اصفهان همین خیابان طالقانی است، دختر دایی ام
هستند.
ز. ر: آنزمان خیابان طالقانی چه شکلی بود؟
ماشاءالله اسدی: همین چیزی که حالا هست. حدود 70 ، 80 سال است که این شکلی
شده ، خلاصیاش ، خلاص شده بود (معنای تقریبی این اصطلاح شاید این است که کمالش
همین است که هست).
ز. ر: چند فرزند دارید؟ آیا آنها هم با شما
کار می کنند؟
ماشاءالله اسدی: سه فرزند دارم . دو دختر و یک پسر. دخترها که ازدواج کرده
اند ولی پسرم فعلا همینجا با خودم کار می کند.
ز. ر: ممکن است کمی درباره شغل
فعلیتان توضیح بدهید؟
ماشاءالله اسدی: کار یخچال در قدیم ، «یخ ـ چال» بود. یعنی یخ را در زمین
حبسش می کردند تا هر وقت لازم داشتند از آن استفاده کنند. آن موقع یخ طبیعی مصرف
می کردند. در زمستان که هوا سرد بود ، از هر جایی که می شد یخ تهیه کرد ،می رفتند
تا یخ تهیه کنند و آنها را در چاله هایی که می کندند ذخیره میکردند.
ز. ر: و در حال حاضر، این کار به چه صورت انجام می شود؟
ماشاءالله اسدی: الان با برق و آب و ماشین آلات در کارگاهها . این کارگاه را من و پسرم دو نفری میچرخانیم. فقط
تابستانهاست که یکی را می آوریم و سه نفر میشویم.
ز. ر: آیا از کاری که دارید
راضی هستید؟
ماشاءالله اسدی: خب اگر راضی نباشیم دلخور هم نیستیم. بله راضیام.
ز. ر: اصفهان چند کارگاه یخچالی مثل اینجا دارد؟
ماشاءالله اسدی: کل استان اصفهان 30 کارگاه یخچالی دارد. و تا چند سال
دیگر( 5 ،10 سال دیگر) این شغل به کلی محو می شود.
ز. ر: این یخهای تولیدی صرف چه کارهایی می شود؟
ماشاءالله اسدی: برای کشتارگاههای صنعتی (مرغ ، ماهی و ...)، اما پودر شدهاش
در فروشگاههای ماهی مصرف می شود. و همینطور به غیر از کارگران که برای مصرف خورد و
خوراک خودشان می خرند ،گاهی هم مسافرها که بخواهند بروند جایی یک مقداری برای کلمن
هایشان می خرند.
ز. ر: چند سال است که کارگاه شما در این محله است؟ فرمودید منزل تان هم در
حال حاضر در همین محله است؟
ماشاءالله اسدی: 40 سالی می شود. بله هم کارگاه و هم منزل هر دو کنار هم
هستند. پیش از اینها اهالی این محل (باغ دریاچه)
و همینطور محلات اطراف، یخ مصرف خانگی شان را از ما می خریدند. بعد دیگر
یخچالهای برقی آمد و جای کار ما را گرفت.
ز. ر : اشاره به موقعیت محله شد. آیا این درست است که خیابان «باغ دریاچه»ی
اصفهان، جزء یکی از قدیمی ترین محلات
اصفهان است؟ و آیا شما می دانید به چه دلیل نام این خیابان «باغ درچه» است؟
ماشاءالله اسدی: من چهل سال است که در اینجا زندگی می کنم اما پنجاه سال
است که به آن آگاهم. آنزمانها اینجا ساختمان نداشت. همه اش کشاورزی بود. از همینجا
همه ی اطراف دیده می شد. اسم این خیابان،
اول باغ دریاچه نبود. بهش می گفتند، «چهار باغ مارنون». در زمان صفویه یکی از چهار
باغ های «شرق ـ غرب» اصفهان بود که میآمد و میرسید به «دستگرد» و بعد هم «دنبه»
، اینجاها همهاش باغ بود. این خیابان، بیست متری بود ، مثل همین الان. اصلا دست
نخورده و فقط آسفالت شده است. جنوب غربی اینجا خیلی گود بود و به کانال آبی وصل میشد
که دریاچه ای شده بود. من خودم این دریاچه رو دیده بودم اما بی آب دیده بودم، گودی
اش خوب دیده میشد. از بالای گردنه ی دستگرد آب می آمد توی این دریاچه پر می شد .
زمان صفویه توی این دریاچه قایقرانی می کردند، از چهار باغ ها می آمدند اینجا. جا
و اثر این دریاچه و کانال آبی که آب اضافهاش به زاینده رود میرفت هنوز هست. بعد
زمانی که «دریاچه» خشک شد، اسمش رو گذاشتند، روی این خیابان که آن موقع چهار باغ
مارنون بود . که هم چهار باغ مارنون باشد و هم دریاچه که بعد کم کم شد «باغ دریاچه».
ز. ر: آیا در آنزمان خانواده و کسب و کار دیگری هم به غیر خانواده و کسب و
کار شما اینجا بود؟
ماشاءالله اسدی: نه ، کسی نبود. دو سه تایی اینجا ساخته بودند اما کشاورز
بودند و مال خود اصفهان هم نبودند. بعد دیگر یواش یواش از شهرستانها آمدند از [باغ
فرزام؟] و شهرکرد و چهار محال و اینها آمدند زمینها را خریدند و ساختمان ساختند و
توش زندگی کردند. و کشاورزی می کردند. ما
این جا بومی نداریم همه شان از بیرون آمدند. همه هم کشاورز بودند.
ز. ر: از اینکه اجازه این مصاحبه را دادید از شما تشکر میکنم. آیا مطلب
خاصی در رابطه با مصاحبه هست که بخواهید دربارهاش بگویید؟
ماشاءالله اسدی: درباره اصفهان
همان 70 سال پیش تا حالا از نظر نظافتش هیچ فرقی نکرده. چون مردم اصفهان
خودشون هیچوقت توی آب آشغال نمیریختند. اصلا این شهر رفتگر نداشت و این شهر چون
مردمش بیشتر کشاورز بودند و گوسفند داشتند، ضایعات میوه را به آنها میدادند.
هیچوقت حتا بیرون توی خیابان درست است که آسفالت نبود و گل و لای میشد اما آشغال
ریخته نمیشد. اینهایی که آشغال میریزند
اهل اصفهان نیستند. مال جاهایی دیگر هستند.
اصفهان ـ اردیبهشت 1391