دیدبانان قلمرو عمومی در شهر اصفهان
روحی : از اینکه اجازة این مصاحبه را به بنده میدهید از شما سپاسگزارم. لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.
انتظامات بیمارستان شریعتی: محمد کیخایی هستم. متولد 1340 شهرستان فریدن، شهر افروز، تحصیلاتم تا سیکل است و حدود 15 سال است که در بیمارستان مشغول به کار در قسمت انتظامات هستم.
روحی: لطفا بفرمایید چند فرزند دارید و آیا همسرتان هم اهل فریدن هستند ؟
آقای کیخایی : بله خانمم دختر عموی خودم است و دو فرزند داریم. دوتا پسر که یکیشان عقد کرده است . هر دو، تا دیپلم درس خواندهاند و یکیشان در شرکتی خصوصی حسابدار است و آن یکی هم کارگاه ام دی اف دارد .
روحی : چه زمانی و به چه دلیل به اصفهان مهاجرت کردید؟
آقای کیخایی: سال 1354 آمدم اصفهان، برای خاطر کار بود که آمدم. چون پدرم کشاورز بود و کارش در حدی نبود که من هم آنجا بتوانم بایستم. کار کشاورزی در فریدن 6 ماه بیشتر نیست و خرج و مخارج کافی نیست. اما اول که به اصفهان آمدم شغلم آزاد بود در یک قنادی کار میکردم تا اینکه بعدها در سال 1376 توانستم بیآیم بیمارستان.
روحی: «انتظامات» یعنی چه، کارتان را در رابطه با مردم چطور تعریف میکنید؟
آقای کیخایی: «انتظامات» از اسمش مشخص است. یعنی نظم دادن به کار ورود و خروج در بیمارستان. من در قسمت «اطلاعات» بیمارستان کار میکنم. کسانی که اینجا بیمار بستری دارند و می خواهند آنها را ببینند یا کاری با هاشون دارند، به من مراجعه میکنند و من با آن بخشی که بیمار در آنجا بستری شده تماس میگیرم و برایشان اجازة ورود میگیرم.
روحی : یعنی شما با همراهان و یا ملاقات کنندگان بیماران ارتباط دارید؟
آقای کیخایی: بله ، مراقبین و ملاقات کنندگان هستند، و گاهی هم خود بیمارها. البته کار در بیمارستان شیفتی است. ولی من هر روز کار میکنم. صبح ساعت 7و نیم می آیم تا 2 بعد از ظهر چون جانباز هستم اداری کار میکنم.
روحی : کدام جبهه و در چه سالی؟
کیخایی: در قسمت جنوب . دو سال جبهه بودم. اولین سربازهایی که به جبهه اعزام شدند ما بودیم سال 59 بود.
روحی : از پاسخ تان ممنون. مطمئناً گفتنی و خاطراتی از جنگ دارید که مصاحبه ای خاص خودش میطلبد و متأسفانه در حال حاضر من چنین آمادگی ندارم، اما اگر اجازه بفرمایید صحبت خودمان را پی بگیریم. فرمودید گاهی اوقات با خود بیماران ارتباط دارید. ممکن است بیشتر توضیح بدهید.
کیخایی: منظورم بیماران بستری نیستند. آنهایی را میگویم که بیماران سرپایی هستند و درست هم پزشکان و متخصصین را نمی شناسند و نابلدند . آخر خیلی ها از اطراف اصفهان به اینجا میآیند. و از «ما» ها سراغ پزشک خوب را می گیرند. مثلا وقتی از من سراغ متخصص خوب ارتپد را می گیرند، من هم به خاطر شغلم و هم به خاطر این همه سالی که توی این بیمارستان کار کردهام خیلی از پزشکان و کارشان را میشناسم که به آنها معرفی میکنم. مثلا میگم برای ارتپد بروند پیش دکتر (....)، و یا مثلا وقتی پا درد دارند ، می بینید دکتری مثل آقای (...) مخصوص «زانو» است ، خب وقتی ببینیم که بیمار زانویش درد می کند، او را بهش معرفی میکنیم. معمولا همه پزشکان اینجا در یک سطح هستند ، اما خب بعضیها روی یک درد و یک قسمت از بدن خوب تخصص دارند. بعضی وقتها هم که بیماریِ مراجعهکنندهها مربوط به این بیمارستان نمیشود، ـ فرضا اگر بیمار بگوید دستاش مشکل دارد ـ بهش (دکتر....) پزشک بیمارستان الزهرا را معرفی می کنیم. بعضی وقتها هم در مورد «بیمه» راهنماییشان میکنیم . مثلا یک عدهای هستند که «بیمه روستایی» هستند، به آنها بیمارستان مخصوصاش را معرفی میکنیم و یا یک وقتهایی هم «درصدهای بیمه» را که ازشان میگیرند بهشان اطلاع می دهیم مثلا اینکه 25 درصدی هستند یا 10 درصدی. خلاصه تا آنجایی که بشود با مقررات بیمارستان آشنایشان می کنیم.
روحی : آیا به شما برای این کار (راهنماییها) آموزش دادهاند؟
کیخایی: نه ، نه اصلاً. اینها چیزهایی است که ما خودمان ، آنها را بر اثر تجربه یاد گرفته ایم. حالا چه درباره تخصص پزشکان یا هر اطلاعات دیگر ، در طول این سالها خودمان آنها را فهمیدهایم و یاد گرفتهایم. مثلا از اطلاعاتی که «مددکاری»ها، به بیماران میدهند، فهمیدهایم که به مراجعه کنندهها که از ما سئوال میکنند، چه جوابی باید بدهیم و چطور راهنماییشان کنیم. و یا اگر لازم باشد از «صندوق» می پرسیم. همة چیزهایی که توی حافظهمان جمع شده را در اختیار مراجعهکننده میگذاریم. اشخاصی هستند که کارشان با ارتوپد حل میشود ولی می آیند سراغ جراح می گیرند. ما اول درد مریض را می پرسیم، وقتی خوب به حرفش گوش میدهیم، میبینیم مسیر را دارد اشتباه میرود، بهش میگوییم که اول باید بروی سراغ ارتپد، خود ارتپد اگر لازم دانست بهت می گه که بروی جراح اعصاب یا نه...
روحی : بیمارستان خبر دارد که با شما چنین مشورت هایی هم می شود؟
کیخایی: نه! بیمارستان این چیزها را خبر ندارد. خیال می کند که ما اینجا فقط نشستهایم و هر همراهی که خواست برود بخش ما زنگ می زنیم که برود یا نرود . فکر میکند که ما فقط این کار را می کنیم . در صورتی که کارهای دیگری هم انجام می دهیم.چون در انتظامات در قسمت های مختلف بیمارستان کار میکنیم با همه نوع مراجعهکننده روبرو میشویم. مثلا یک وقت هایی به بیمارانی که از جای دور و اطراف اصفهان آمدهاند، کمکشان میکنیم که سراغ چه پزشکی بروند. معمولا این بیماران چون بیمهشان کارگری است همه اول میآیند بیمارستان شریعتی. در صورتی که اصلا ربطی به بیمارستان ما ندارد. مثلا بعضی از بیماریها را ما اصلا دکترش را نداریم. خب ما چه کار می کنیم، وقتی به اطلاعات و انتظامات مراجعه میکنند، و از بیماریشان خبر دار میشویم ، زنگ می زنیم مخابرات و سئوال می کنیم که یک همچنین پزشکی (چنین تخصصی) کدام بیمارستان است و مثلا می گویند بیمارستان «سینا» که به بیمار میگیم و کار بندة خدا را راه میاندازیم. خیلی هایشان اصلا به هیچ جا راه نمیبرند و شهر را هم نمی شناسند چون از اطراف میآیند.
روحی : اگر ممکن است درباره همین مردمی که میفرمایید از اطراف میآیند و راه و چاه را نمیشناسند، بیشتر بگویید. مثلا تا به حال شده که کسی از اطراف آمده باشد و بدون اینکه بستری شود، مجبور باشد بماند و جایی برای خواب نداشته باشد، شما چه جوری او را راهنمایی میکنید؟
کیخایی: بله همچین موردهایی داشتهایم. که دو موردش را الان به خاطر دارم، یکیش همین پریروزها یکی از دهات آمده بود پیرزنی بود با بچهای همراهش و دکتر ارتپد میخواست . و ارتپد هم که این روزها تلفنی شده (قبلش تلفنی باید نوبت میگرفت)، وقتی فهمیدم رفتم درمانگاه و خواهش کردم و گفتم که او آشنایم است . «نوبت» برایش گرفتم و کارش راه افتاد و برگشت روستایش که دیگر اینجا هم نماند.
روحی : از کدام روستا آمده بود؟
کیخایی : از کرچ آمده بود، از روستاهای فریدن.
روحی : شما هم که فریدنی هستید، دورا دور همدیگر را نمیشناختید؟
کیخایی: نه آنها ترک هستند ، در صورتیکه ما گرجی هستیم. نه من اصلا شناختی هم اولش بهش نداشتم . آمد گفت من از روستا آمده ام و جایی هم ندارم شب بخوابم و ما جرایش را گفت.
روحی : ممکن است مورد دیگر را هم بفرمایید.
آقای کیخایی: بله ، یک موردی همین پارسال داشتیم، مربوط به مردی میشود که همراهِ یکی از بیماران بستری بود، اما بیماریاش نیازی به «همراه» نداشت. چون مال این طرفها نبود و اهل بم بود و بندة خدا نه کسی رو در اصفهان میشناخت و نه جایی داشت، ما با حراست بیمارستان صحبت کردیم و ماجرا را برایشان گفتیم و آنها هم اجازه دادند که شبها برود بخش داخلی مردان روی یکی از تختهای خالی بخوابد و استراحت کند.
روحی : لابلای صحبتتان فرمودید چون بیمارستان شریعتی کارگری است اول به اینجا میآیند ممکن است منظورتان را بیشتر توضیح دهید.
آقای کیخایی: بیمارستان شریعتی، چون یک جامعة «کارگری» است، بیشتر از شهرستانها میآیند. از طرف های شهرکرد، زیار و جاهای دیگر. از طرف خود شهر اصفهان هم میآیند اما تعدادشان در مقایسه با آنها خیلی کمتر است. خود اصفهانیهای کارگر و یا اقشار مستضعف، وقتی به اینجا میآیند کار زیادی به ما ندارند چون سردرگمی ندارند و آشنا هستند. ولی آنهایی که از اطراف میآیند، خیلی وابستة اطلاعات ما هستند.
روحی: آیا خبر دارید که بیمارانی که از روستاهای اطراف میآیند، خودشان این بیمارستان را انتخاب میکنند یا اینکه توسط پزشک در روستا به این بیمارستان هدایت میشوند؟
آقای کیخایی: بیمارستان شریعتی چون رایگان است با تأمین اجتماعیست، بیشتر بیمارها از همان ابتدا خودشان میآیند اینجا. فرضا می رود بیمارستان کاشانی و می گوید «من این عمل را دارم » ، بهش میگویند اگر بخواهی اینجا عمل کنی، هزینه اش 3 ، 4 میلیون می شود ، می گه خب کجا بروم که هزینه اش کمتر بشود ، این جوری است که میآید اینجا و یامی رود بیمارستان «غرضی» . چون توی اصفهان این دو تا بیمارستان هستند که هزینه ای نمی گیرند و یا کمتر هزینه میگیرند.
روحی : با توجه به تجربهای که جنابعالی دارید، به نظر شما تجهیزات و امکانات درمانی بیمارستان شریعتی چگونه است؟
آقای کیخایی: خب بیمارستان شریعتی الان امکاناتش خیلی بهتر شده و خیلی خوب است، دو ماه است که «ام آر آی»هم آورده و همینطور «سی تی اسکن» هم برایمان آورده اند. تا آن جایی امکانات باشد بله تجهیزات هم داریم.
روحی : آیا اتاق خصوصی هم دارد؟
کیخایی : نه ، چون پول نمی گیرند و درمانها بدون هزینه است، اتاقی هم خصوصی نیست.
روحی : یعنی هیچ پولی از هیچ بیماری برای معالجه گرفته نمیشود؟
کیخایی: مگر از بیمارانی که هزینهای باشد یعنی هیچ نوع دفترچهای نداشته باشند. و به طور آزاد به بیمارستان بیآیند که نسبت به بیمارستانهای دیگر ، هزینه اش کمتر است.
روحی: به نظر میرسد شغل شما طوری است که خاطرات زیادی در رابطه با مردم دارید، ممکن است یکی از آنها را تعریف کنید.
آقای کیخایی: بله، همینطور است. یکی از آنها را تعریف میکنم که خیلی خاطرة خوبی برای من است. قبل از اینکه در بیمارستان استخدام رسمی بشوم، در آشپزخانة همین بیمارستان به صورت «شرکتی» کار میکردم. [منظور از اصطلاح «شرکتی»، شرکتهای به خصوصی هستند که در چند دهه اخیر تأسیس شدهاند و نوع فعالیتشان واسطهگری بین دولت و برخی از مستخدمیناش است (که معمولاً گروههای کارگری هستند). افراد در سازمانها و نهادهای دولتی کار میکنند ولی کارفرمایشان در قراردادی که با آنها در این شرکتها بسته شده است، دولت نیست بلکه همین شرکتها هستند. یکی از ویژگیهای قراردادهای «شرکتی» کوتاه مدت بودن آنهاست که معمولا چند ماههاند]. من آن موقع غذا میبردم به بخشها، توی بخش قلب، خانم مسنی بستری بود که حدود 60 سال داشت و هیچ کسی را هم نداشت. برایم میگفت که کس و کاری ندارد . من هم هر وقت میرفتم، ظرفهایش را میشستم و کارهایش را انجام میدادم. خیلی حواسم بهش بود ، فلاسک چاییاش را آماده میکردم اگر خریدی ـ کاری داشت برایش انجام میدادم، خیلی دعایم میکرد. هر وقت هم میرفتم به همتختیهایش میگفت، «پسرم آمد». زن خیلی مؤمن و با خدایی بود. وقتی داشت مرخص میشد بهم گفت کاری نداری برایت انجام بدهم . گفتم نه ، خیلی ممنون. گفت من میروم و برایت یک «سفره ابوالفضل» میاندازم تا هر چه که از خدا بخواهی برآورده شود. ده روز بعد از اینکه رفت، کارگزینی صدایم کردند و گفتند: آقای کیخایی دوست داری «استخدام رسمی» بشوی، گفتم باشد، چرا نخواهیم... این اتفاق همیشه توی ذهنام است. و یکی از بهترین خاطرههای من است و برای همه هم تعریف میکنم.
روحی : آیا تا به حال شده که وقتی در خیابان راه میروید و یا در فضاهای عمومی مثل سینما و یا ... هستید به طور اتفاقی کسی را که مدتی در بیمارستان بستری بوده ببینید؟
آقای کیخایی: بله پیش آمده ، مریضی بود که مرخص شده بود و وقتی میخواست برود کسی نیامده دنبالش برای همین هم پول کرایه ماشین نداشت، بهم گفت میتوانی بهم 2000 تومان قرض بدهی ، من هم با رضایت این پول را دادم و فکر هم نکردم که ممکن است او را دیگر نبینم. چون ارزشی نداشت. بعداً یک روز توی خیابان دیدم یکی آمد جلو و سلام و علیک کرد و از خودش نشانی داد و معرفی کرد. آخر اصلا نشناختمش چون ما یک نفریم اما تعداد بیماران زیاد. بعد هم ما آنها را با لباس بیمارستان میشناسیم . خلاصه بعد از سلام و احوال پرسی 2000 تومان را بهم برگرداند. مال طرفهای دستگرد بود. از بس تعداد بیماران زیاد است و در طی این سالها با خیلی آدم آشنا میشویم ، اصلا یادم نبود که قبلا بیمار ما بوده و من بهش پول قرض داده ام.
روحی : قبل از مصاحبه فرمودید که به شغلتان علاقه مند هستید. حالا لطفا بفرمایید به غیر از این کار به چه شغل دیگری علاقهمندید؟
آقای کیخایی : والا من از بچهگی دوست داشتم «پزشک» بشوم. ولی خب چون امکانات نبود به آرزویم هم نرسیدم. در دهی که زندگی میکردم پدر و مادرم وضع خوبی نداشتند. حتا سیکلام را خودم گرفتم. یعنی وقتی به تنهایی در سال 1354 آمدم اصفهان. توی یک قنادی در خیابان صارمیه کار میکردم و شبها هم درس میخواندم. به غیر از درس و کار، کار دیگری نداشتم. روزها که توی این قنادی کار میکردم و شبها هم چون جایی را نداشتم همانجا میخوابیدم الان آن قنادی را ضبطش کرده اند. خراب شده است.
روحی : فکر میکنید مردم شغلتان را چه طور میبینند؟
آقای کیخایی : اکثر مردم از اینکه بیمارستان انتظامات دارد ناراضیاند. ولی خبر ندارند که اینجا همه جور آدمی میآید و میرود. حتا اشخاصی هستند که میروند به بخشها و به هوای اینکه فلاسک این بیچارهها را آبجوش کند 4، 5 تا فلاسک از توی بخشها جمع میکنند و میبرند. ما که حق گشتن نداریم که ببینیم چی میآورند و چی میبرند.... هر چیزی هم ممکن است (برای فروش) وارد بیمارستان کنند مثلا «سی دی» و چیزهای دیگر.
روحی : خسته نباشید، متشکرم.
مرداد 1390