تهیه و تنظیم زهره روحی
«مکان و زمان : کنارهی پارک زاینده رود، در صبح یکی
از نخستین روزهای پاییزی.»
مقدمه
برخی از
جوانان اصفهانی برای گذران اوقات فراغت خویش، در حاشیهی زاینده رود به «دوچرخهسواری»
روی آوردهاند. وسیلهای که در «سبک زندگی اصفهانی»ها ریشهی محکمی دارد که
احتمالا به دورهی صنعتی شدن اصفهان برمیگردد. نخستین شهری که در آن زمان به
احداث راههای دوچرخهسواری در خود شهر اقدام کرد و از «دوچرخه» وسیلهای به
اصطلاح عمومی برای آمد و شد ساخت. (البته باید توجه داشته باشیم که در اینجا منظور
از «عموم» با توجه به عرف غالب «مردان» است). بهرحال، در یکی دو نسل گذشته، انبوه کارگران، بازاریان،
کسبه و خرده فروشها و یا حتا کارمندانِ مرد نه تنها با دوچرخه به کارخانهها و محل
کار خود میروند بلکه برخی از آنها از این وسیله برای تفریح دست جمعی با دوستان
یعنی گشت و گذار به روستاهای اطراف اصفهان هم استفاده میکنند. اغراق نیست اگر
بگوییم قریب به اتفاق تمام مردان و پسران کارمند و کارگر اصفهانی در خانهی خویش
دوچرخه داشتند. از اینرو «دوچرخه و دوچرخهسواری» در ذهن و خاطرهی اصفهانیها
(حتا دختر خانوادهای که پدر یا برادر خود را با دوچرخهاش به یاد میآورد)، از موقعیت نوستالوژیک خاصی برخوردار است.
اما گروه
اخیرِ دوچرخه سوار در اصفهانِ امروز (آخرین دههی قرن 14 شمسی) که عموماً جوانانی مدرن
و برخاسته از طبقهی متوسط هستند، برای گذران اوقات فراغت، همچون پدران خویش دوچرخهسواری
را برگزیدهاند. سبکی که احتمالاً به دلیل موقعیت جغرافیایی ـ فضایی شهر اصفهان، هم
با رضایت و طیب خاطر خود و هم حمایت خانواده انتخاب میشود و سازندهی اوقات سالمی
میشود که همراهی «دوستان» یکی از عناصر بسیار مهم ورزشی ـ تفریحی در آن است.
باری، در صبح یکی از جمعههای با نشاط پاییزی از سر اتفاق با یکی از این گروههای «دوچرخه
سوار» برخورد میکنم، گپ کوتاهی میزنیم اجازهی مصاحبه را میگیرم و فیالبداهه مصاحبهی زیر انجام میشود.
ز. ر: ( رو به یکی از جوانان که به نمایندگی دیگران
به پرسشها پاسخ میدهد) سلام و ممنون از اینکه اجازه این مصاحبه
را به من میدهید. لطفا بگویید گروهی که هستید چند نفر است؟
مجتبی: نشمردم
ز. ر: خب لطفاً بشمرید
یکی از جوانان: 14 نفر
ز. ر: آیا فقط روزهای جمعه دوچرخه سواری میکنید؟
مجتبی: روزهای جمعه معمولاً برنامه داریم. یا کوه میرویم
یا دوچرخه سواری میکنیم.
ز. ر: معلوم میشود که شاغل هم بینتان هست که روزهای
جمعه را انتخاب کردهاید.
مجتبی: همهمون شاغلیم. فقط چندتایی دانشجو هستند، که
شغلشان تحصیل است (با اشاره به سه جوان). ایشان، دانشجو هستند، ایشان و همینطور
ایشان.
ز. ر: (رو به همان سه جوان) آیا مایل هستید نام رشتههای
تحصیلیتان را بگویید؟
جوانها: «اقتصاد» ، «گفتار درمانی» و «مکانیک»
ز. ر: چه تنوع جالبی، آیا رشتههای جامعهشناسی و
فلسفه هم بینتان هست؟
یکی از جوانها با خلقی خوش: «فلسفه» هم داریم ولی با
خودمون نیاوردیمش (بقیه میخندند).
ز. ر: چند وقت است که این برنامهی گروهیِ تفریحی ـ
ورزشی را دارید؟
مجتبی: والا اکیپی که داریم اولین بار در تور کوهرنگ
آشنا شدیم. و لیدر تور هم همین مریم خانم بودند. و ما همه اینجا خانوادهایم.
ایشان خانم من است. ایشان دایی من هستند، ایشان هم خانمش است. همه خانواده و
دوستان خانوادگی هستیم.
ز. ر: (رو به مریم) ممکن است بگویید شغلتان چیست؟
مریم: من پرستار هستم.
ز. ر: غیر از دوچرخه سواری و کوهنوردی آیا برنامهی
جمعی اوقات فراغت دیگری هم در طبیعت دارید؟
مجتبی: سفرهای کوتاه مدت (یک روزه) به اطراف اصفهان.
ز. ر: آیا وجود چنین تفریحات سالمی با دوستان در
طبیعت میتواند در محیط های شغلی و تحصیلی شما اثرگذار باشد؟
مریم: برای من که هست. بهرحال آدم با دوستانش که هست
و در فضای طبیعی خستگیاش در میرود و انرژی میگیرد.
ز. ر: از نظر انعطاف پذیری چه طور؟
(چند تا از جوانها با هم شروع به صحبت میکنند، اما
بالاخره صدای یکی از دخترها بر صدای دیگران غالب میشود): خب بله، بودن با آدمهای
مختلف کمک میکند که با آدمهای مختلفی در تماس باشیم همین بهمون کمک میکند که
بعداً در محیط کار یا محیطهای دیگر راحتتر بتوانیم اخلاقهای متفاوت را بپذیریم
یا بدانیم که الان چه جوری باید با این شخصیت در گروه دوستیمان برخورد کنیم.
ز. ر: (رو به همو) رشتهی تحصیلی و شغلتان؟
دختر جوان: من ریاضی خواندهام و الان پاره وقت کار
میکنم.
ز. ر: در رابطه با همان انعطافپذیری آیا تجربهای هم
در این مورد داشتهاید؟
دختر جوان: بله من قبلاً آدم خیلی سختی بودم ولی
الان خیلی خوب میتوانم رابطه برقرار کنم.
و خب جمعمون هم یک جوری است که همه با هم راحت هستیم. و همین جمع کمکم کرد که در
جمعهای دیگری هم که هستم راحتتر بتوانم با آدمها ارتباط برقرار کنم.
ز. ر: مجتبی، شما چه کارهاید؟
مجتبی: کارمند بانک.
ز. ر : واقعاً! اصلا بهتون نمییاد!
مجتبی: خودم هم باور نکردهام. (همگی میخندند)
ز. ر: آیا جدیداً مشغول به کار شدهاید؟
مجتبی: دو سال و اندی.
ز. ر: راضی هستید!؟
مجتبی: اگر جمعه ها و بعد از ظهرها از دو به بعد
نبود، نه اصلا راضی نیستم.
ز. ر: (رو به جمع)چه شغلهای دیگری اینجا هست؟
جوانها، (آنهایی که قبلا خودشان را معرفی نکردهاند،
یکی یکی به معرفی مشاغل خود میپردازند): «منهدس کامپیوتر»، «مهندس انرژی اتمی»،
«مهندس کامپیوتر» ، «کارمند انرژی اتمی».
ز. ر: وضع کار چه طور است، آیا قراردادی هستید؟
یکی از جوانها: همه یکساله قراردادی هستیم.
ز. ر: اگر اجازه داشته باشم میخواهم پرسشی درباره
یکی از اتفاقات اخیر در جهان داشته باشم، جریان وال استریت را چه جور میبینید؟
مجتبی: من خیلی از حرکت اعتراض آمیز آن خوشم آمده.
ز. ر: به نظر شما آیا حرکتی ضد سرمایهداری است؟
(دانشجوی اقتصاد) : نه ، به نظر من توزیع ناعادلانهی
درآمد است که این مورد رو برایشان به وجود آورده، وگرنه سرمایهداریِ صرف همچین
چیزی رو امکان پذیر نمیکند. توزیع ناعادلانهی درآمد باعث میشود سیستم اداری یک
کشور چه سرمایهداری و چه کمونیستی اینطور عمل کند.
ز. ر: فقط توزیع ناعادلانهی درآمد؟
مجتبی: (با لحنی پرسشگر به دوست دانشجوی اقتصادِ خود)
ممکن است مخالفین دیگری هم در آن جمع وجود داشته باشند؟ مخالفینی که با آن سیستم
مشکل دارند؟
دختر جوان: ممکن است آنها هم شلوغ کنند ولی [مسئله]
از اینجا [توزیع ناعادلانهی درآمد] شروع میشود. ... من مسئلهاش را در «فقر» میبینم.
مجتبی: من در اعتراض میبینم. اعتراض به هر چیزی.
دختر جوان: وقتی پول داشته باشید و خوش باشید به چی
میخواهید اعتراض بکنید؟ «فقر» است که اولین اعتراضها را به وجود میآورد....
(بحث بین این جوانهای نازنین بالا میگیرد. ضمن آنکه
روز هم در حال بالا آمدن است. فکر میکنم بیشتر از این نمیباید وقت گرانبهایشان
را بگیرم....)
ز. ر: بیشتر از این وقتتان را نمیگیرم. یک بار دیگر
از اینکه فرصت گفتگو با خودتان را به من دادید از همگی شما تشکر میکنم. آیا مطلب
خاصی هست که بخواهید بگویید.
مجتبی: امیدواریم محدودیتها کمتر بشود. آیا میدانید
با چه سختی همین چند تا دوچرخه را از شهرداری امانت گرفتیم؟ خانمها باید دوچرخههای
خودمون را سوار شوند و تعهد بدهیم که سوار آنها نشوند ....
اصفهان ـ آبانماه 1390